۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

ویدیویی از آیت الله حائری شیرازی که به اعدام بدون محاکمه ۳۰ نفر از مخالفین نظام پس از دستگیری اعتراف نمود و گفت این ۳۰ نفر را عصر بازداشت کردند و بدستور دادستان انقلاب، همان شب همگی اعدام شدند




در این ویدئو که از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ضبط شده بود، یک مقام جمهوری اسلامی ( آیت الله حائری شیرازی) از رسانه رسمی کشور، به اعدام بدون محاکمه ۳۰ نفر از مخالفین نظام پس از دستگیری اعتراف نمود و گفت این ۳۰ نفر را عصر بازداشت کردند و بدستور دادستان انقلاب، همان شب همگی اعدام شدند.همچنین در این خطابه تلویزیونی... وی دو بار صریحاً به مردم و به نیروی انتظامی دستور داد تا جائیکه می توانند معترضین را بکشند و هر چه بیشتر بکشند بنفع نظام است. وی نسبت به دستگیری مخالفین هشدار داد و بازداشت افراد را باعث عزیز شدن آنها دانسته و گفت که نباید با دستگیری معترضین سبب عزیز شدن آنها شوید، فقط آنها را بکشید، که در این اظهارات روی صحبت وی بخصوص در مورد رهبران جنبش سبز بود که صراحتاً از بلندگوی رسمی کشور، دستور قتل آنان را صادر کرد.

حذف ویدیو از یوتیوب

این ویدیو كه می تواند مورد استفاده و مدركی از سوی سازمانهای فعال حقوق بشر باشد و بعنوان سندی بر علیه نظام حكومت مذهبی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی قرار گیرد، پس از انتشار آن در یوتیوب توسط اشخاصی وابسته به حكومت و با تلاش فراوان توانستند سبب حذف این ویدئو از یوتیوب شوند و علت آنرا نقض کپی رایت گزارش کرده اند





۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

الله حواس پرت که در یک سوره گفته ی خود را نقض می کند . بررسی دو آیه ی متضاد در یک سوره

در سوره ی الرحمن از آیه ی 29 تا 38 به موضوع رسیدگی به اعمال جن و انس پرداخته { اى جن و انس زودا كه به شما بپردازيم (۳۱) }و درست در آیه ی 39  ( آن روز هيچ انس و جنى از گناهش پرسيده نشود ) الله فراموشکار یادش رفته که چه گفته و منکر گفته های خود می گردد . از این به بعد سعی درنشان دادن تضادهای موجود در قرآن خواهم کرد . آیا کسی که با نام الله چنان به خودش مطمئن و مغرور است ممکن است چنان فراموشکار باشد که به فاصله ی تنها چند آیه گفته ی خویش را فراموش کند ؟ این است پروردگار عالم به همه چیز ؟
يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ ﴿۲۹﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۰﴾
سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلَانِ ﴿۳۱﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۲﴾
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۴﴾
يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ ﴿۳۵﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۶﴾
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ ﴿۳۷﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۳۸﴾  
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۰﴾
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۲﴾
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾
هر كه در آسمانها و زمين است از او درخواست مى‏كند هر زمان او در كارى است (۲۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۰)
اى جن و انس زودا كه به شما بپردازيم (۳۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۲)
اى گروه جنيان و انسيان اگر مى‏توانيد از كرانه‏هاى آسمانها و زمين به بيرون رخنه كنيد پس رخنه كنيد [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمى‏كنيد (۳۳)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۴)
بر سر شما شراره‏هايى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از كسى] يارى نتوانيد طلبيد (۳۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۶)
پس آنگاه كه آسمان از هم شكافد و چون چرم گلگون گردد (۳۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۸)
در آن روز هيچ انس و جنى از گناهش پرسيده نشود (۳۹)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۰)
تبهكاران از سيمايشان شناخته مى‏شوند و از پيشانى و پايشان بگيرند (۴۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۲)
اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى‏خواندند (۴۳)


۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

دستور صریح قرآن مبنی بر برابری شهادت یک مرد با دو زن

سوره ی بقره آیه ی 282
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۲۸۲﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر گاه به وامى تا سررسيدى معين‏، با يكديگر معامله كرديد، آن را بنويسيد. و بايد نويسنده‏اى (صورت معامله را) بر اساس عدالت‏، ميان شما بنويسد. و هيچ نويسنده‏اى نبايد از نوشتن خوددارى كند؛ همان گونه (و به شكرانه آن‏) كه خدا او را آموزش داده است‏. و كسى كه بدهكار است بايد املا كند، و او (=نويسنده‏) بنويسد. و از خدا كه پروردگار اوست پروا نمايد، و از آن‏، چيزى نكاهد. پس اگر كسى كه حق بر ذمه اوست‏، سفيه يا ناتوان است‏، يا خود نمى‏تواند املا كند، پس ولىّ او بايد با (رعايت‏) عدالت‏، املا نمايد. و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبيد، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن‏، از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان‏) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا (اگر) يكى از آن دو (زن‏) فراموش كرد، (زنِ‏) ديگر، وى را يادآورى كند. و چون گواهان احضار شوند، نبايد خوددارى ورزند. و از نوشتن (بدهى‏) چه خرد باشد يا بزرگ‏، ملول نشويد، تا سررسيدش (فرا رسد). اين (نوشتنِ‏) شما، نزد خدا عادلانه‏تر، و براى شهادت استوارتر، و براى اينكه دچار شك نشويد (به احتياط) نزديكتر است‏، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود (دست به دست‏) برگزار مى‏كنيد؛ در اين صورت‏، بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد. و (در هر حال‏) هر گاه داد و ستد كرديد گواه بگيريد. و هيچ نويسنده و گواهى نبايد زيان ببيند، و اگر چنين كنيد، از نافرمانى شما خواهد بود. و از خدا پروا كنيد، و خدا (بدين گونه‏) به شما آموزش مى‏دهد، و خدا به هر چيزى داناست‏. (۲۸۲)



هم طراز بودن احکام قضای حاجت ( مدفوع کردن ) و نزدیکی با زنان در قرآن

سوره ی نسا آیه ی 43
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ﴿۴۳﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا زمانى كه بدانيد چه مى‏گوييد و [نيز] در حال جنابت [وارد نماز نشويد] مگر اينكه راهگذر باشيد تا غسل كنيد و اگر بيماريد يا در سفريد يا يكى از شما از قضاى حاجت آمد يا با زنان آميزش كرده‏ايد و آب نيافته‏ايد پس بر خاكى پاك تيمم كنيد و صورت و دستهايتان را مسح نماييد كه خدا بخشنده و آمرزنده است (۴۳) 

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

ماجراهای ده بالاترین " اینتر رود". قسمت اول

توی ده اینتر رود ، آق مهدی تک و تنها بود
نه موسوی ، نه کروبی ، نه اون ممد خاتمی ، هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها روی سه پایه نشسته بود تو سایه
باباش می گفت ای بچه ، ای بچه ی کلاچه ، پاشو برو تو کوچه . یه کاری بکن تو آخه
آق مهدی مهندس ، فرنگ رفته ی مخلص
یهو از روی سه پایه پرید . جیغی کشید و زود دوید
رفت و دوید تو خونه گفت به باباش اینگونه
پاسخ سوال رو یافتم ، سایت بزرگی ساختم
القصه ، سایته یهو فعال شد
از این ور و از اون ور یارگیری هم آغاز شد
اسمشو گذاشت بالاترین ، تو سایتا شد اون بهترین
گذشت و گذشت
یه شب که مهدی خوابید ، خواب امام زمانو دید
از فردا ، توی ده اینتر رود طفلان مسلم اومدن ، عقیل و قربون اومدن
از علی و حسن و حسین تا جعفر و نقی و تقی و رضا
ریسه شدن تو لینکا ، مثل قوم مغولها
آق مهدی هم دستمال به دست ، هی دنبال ائمه میگشت
هی چاکرم هی مخلصم میزد به این پیغمبرا
توی ده اینتر رود مهدی دیگه تنها نبود
هم موسوی هم کروبی هم اون ممد خاتمی ، همگی باهاش رفیق شدن
اون سبزای ناز نازی همگی اومدن تو بازی .
مذهبی ها با خوشحالی حلقه زدن دور مهدی
سیگار میگفت مهدی جونم ، ای خوشگلم کاری اگر نداری بریم الاغ سواری
محقق هم بشکن میزد . از این ور و اون ور میزد
بوفو که نگو چهار دست و پا معلق میزد
کاوه سرا از خوشحالی پرید بالا
امیر میگفت یالله نوار قرآن بذارین
برین مداح بیارین ، قاری و علاف بیارین
بوف می گفت وقت شادی و رقصه ، مهدی باید برقصه
اگر راجر واترز ندارین ، شماعی زاده بذارین .
القصه ، توی ده اینتر رود آق مهدی دیگه تنها نبود
شعر از : خودم ( پروشا )

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

نبرد تن به تن من و بالاترین

ما پیروزیم . وی وی وی . رسانه شمایید .

بالاترین یا لاس وگاس ترین ؟

بازی قمار حکم با شدت هر چه بیشتر بین مذهبی ها و غیر مذهبی ها درجریان است . مذهبی ها از روی ناچاری و به فتوای مراجع تقلید در کار حکم کردن هستند و غیر مذهبی ها در حال کت کردن مذهبی ها . پایان مسابقه قابل پیش بینی است  .

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

بالاترین یا والاترین ؟ ایران یا آمریکا ؟ دیکتاتوری یا دموکراسی ؟

من روی صحبتم با شماست آقای بالا گربه ! کسی که دم از آزادی بیان و دموکراسی میزند چگونه اینچنین لینکهای ضد مذهبی را به مدت یکماه فیلتر میکند ؟ فرق شما و جمهوری اسلامی چیست ؟ در مهد دموکراسی از فیلتر لینکهای ضد مذهبی سخن میگویید ؟ از ابتدا درصد اعتراض مذهبی ها را در نظر نگرفته بودید که حالا به دلیل اعتراضات آنان چنین می کنید ؟ راه حل مناسبی برایتان سراغ دارم . درون مایه ی هر دیکتاتوری سانسور است . پس بی زحمت اسم بالاترین را بگذارید حوزه ی علیمه ی آمریکایی . چرا آمریکایی ؟ الان توضیح میدهم . چون شما در کشوری آزاد در بیم و هراس از دست دادن داشته هایتان هستید و ما در ایران از همه چیزمان حتی جانمان نیز گذشته و علیرغم تمامی تهدیدها و فحاشی ها باز هم مینویسیم . جواب شما به ما چیست ؟ خطر بیخ گوش ماست یا شما ؟ در آن سر دنیا از چه وحشت کرده اید که نوشته های ما را سانسور می کنید ؟

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

مشاعره ی یکعدد برادر عرزشی با زری خانم

در خيابان چهره آرايش مکن ..... از جوانان سلب آسايش مکن
زلف خود از روسري بيرون مريز ..... در مسير چشمها افسون مريز
ياد کن از آتش و روز معاد ..... طره گيسو مده در دست باد
خواهرم ديگر تو کودک نيستي ..... فاش تر گويم عروسک نيستي
خواهرم اي دختر ايران زمين ..... يک نظر عکس شهيدان را ببين
خواهرم اين لباس تنگ چيست ؟ ..... پوشش چسبان رنگارنگ چيست ؟
خواهرم اينقدر تنازي مکن ...... با اصول شرع لجبازي مکن
در امور خويش سرگردان مشو ..... نو عروس چشم نامردان مشو

و اما پاسخ زری خانم به شاعر خرفت شعر بالا :

اي فلانک خاک عالم بر سرت ..... گر چنين گويي سخن با خواهرت
خواهر تو نيستم البته من ..... پس فزونتر از دهانت زر نزن
چشم هيز و خوي بد ، فکر پليد ...... از دل هر مصرعت آمد پديد
زشتي ديد و کلام ذات تو ..... هست پيدا در همه ابيات تو
از خرد چون کم رسيده سهم تو ..... نيست زيبايي من در فهم تو
هم نگفته با تو هيچ آموزگار ..... هست طنازي به تاي دسته دار
يا نميدانند عشاق حسين ..... فرق ساده را ميان تا و طين
همچنين آرايش من اي عمو ..... در خيابان نيست ، کم ياوه بگو
جاي آرايش چه نزديک و چه دور ..... سالن زيبايي است اي بيشعور
من لباس تنگ می پوشم ، بله ..... پوشش خوشرنگ مي پوشم ، بله
مي شوم طناز و زيبا و ملوس ..... مي خرامم در چمن چون نوعروس
زلف خود ريزم برون از روسري ..... مي کنم در چشم مردان دلبري
طره گيسو دهم در دست باد ..... گور باباي تو و روز معاد

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

نبوت :دیوانگی یا واقعیت ؟





چرا بیشتر پیامبران چوپان بوده اند ؟ آیا تراوشات ذهنی بیمارگونه آنان که امروزه تحت عنوان کتب مقدس در تمام دنیا پیروان خاص خودش را دارد ، نتیجه ی بیماری وهم بیابان نیست ؟ آیا این ادعاهای واهی و بیمار گونه ی صحبت با خدا و وحی که هر سه پیامبر اخیر یعنی موسی و عیسی و محمد به آن مبتلا بوده اند همان پارانویا و شیزوفرنی نیست ؟ برای روشن شدن مطلب ابتدا خلاصه ای کوتاه از این دو بیماری روانی برایتان ، شرح می دهم .
شیزوفرنی چیست ؟تعداد مبتلایان به شيزوفرنی در حدود يک درصد از کل جمعيت می باشد ( تعداد کم پیامبران ) در طول دورانی که بيماری عود می کند، فرد اغلب از سايرين کناره گيری کرده، دچار افسردگی و اضطراب شده، و عقايد غير عادی وترس های بسيار زياد را تجربه می نمايد.( رفتن به غار حرا و نازل شدن وحی )


عمدتا فرد مبتلا به شيزوفرنی تغييراتی در رفتار و قوه ی ادراک، طرز تفکری بی نظم که ممکن است سبب تحريف رو يارويی با واقعيت گردد را تجربه می نمايد. اين مورد را جنون می نامند
عوارض بیماری شیزوفرنی
 اوهام: بيشتر شامل شنيدن صدا ها می باشد ( دقیقا فلسفه ی نزول وحی و صحبت کردن فرشته ای به نام جبرییل با محمد . دیدن خدا و صحبت با موسی در کوه طور .نازل شدن روح القدس بر مسیح)  
چيزهايی که به نظر شخص کاملا حقيقی می باشند، اما در حقيقت در آن جا وجود ندارند . ( تصور حضور خدا و جبرییل و دیگر فرشتگان و در محمد که این بیماری شدیدتر از بقیه بود ، دیدن و رفتن به معراج هم اضافه شد )
اختلال در تفکر – زمانی که هيچ نوع ارتباط منطقی در گفتار فرد ديده نمی شود ممکن است که افکار و گفتار در هم آميخته و بدون ارتباط می شوند. ( مانند آیه های قطع دست و پا و آیات دیگر مبنی بر بخشنده بودن ومهربان بودن خدا )
دیدگاه امیل کریپلین، روانشناس آلمانی، درباره ی بیماری پارانویا :
امیل کریپلین (Emil Kraepelin 1929-1856) روانشناس آلمانی، در تلاش اولیه خود برای دسته بندی بیماریهای روانی، از اصطلاح پارانویای مطلق برای شرح حالت روانی ای استفاده کرد که توهم، جزء اصلی آن باشد اما این توهم هیچ صدمه و زوال آشکاری به سلامت عقل شخص وارد نکند و نشانه بیماریهای دیگری چون جنون زودرس (یا dementia praecox)، که اصطلاح قدیمی بیماری شیزوفرنی است، در آن نباشد. پارانویا، در معنای اصیل یونانی خود، به معنای دیوانگی است (پارا para = خارج و نوس nous = عقل). کریپلین با استفاده از این ریشه لغوی، نامی برای تشخیص افکار توهمی به وجود آورد. بنا به تعریف او هرگونه افکار توهمی، بدون احساسات خودآزارانه، در این دسته میگنجند.
خوب، پارانویا دقیقا چیست؟ دایره المعارف الکترونیکی کلمبیا در چاپ ششم خود پارانویا را این چنین تعریف کرده است: به وجود آمدن افکار و تصورات غلط محکم، تغییر ناپذیر، و تثبیت شده ای از آزار و اذیت و یا بزرگی و شکوه .
 و اینچنین شد که این دیوانگان را پیامبر نامیدند و بزرگی و شکوه و کر و فر خیالیشان را بر ما تحمیل نمودند و ما انسانهای عاقل را چنان فریفتند که دیوانگی آنان را هدیه ای الهی بپنداریم و در برابر این دیوانگی سر تعظیم فرود آوریم .


صیغه ی عقد یا کلاه بی غیرتی ؟

هزار و چهار صد سال است که کورکورانه و از سر نادانی و حماقت همان چیزهایی را غرغره می کنیم که عربهای نادان در دهانمان گذاشته اند . هزار و چهارصد سال است که با شادی و شادمانی بر سر سفره ی عقد نشسته و با خوشحالی منتظر آخرین کلمه ی آخوندک شپشویی هستیم که بگوید " وکیلم " و ما با شادمانی بگوییم بله و عقدمان جنبه ی رسمی و شرعی پیدا کند . ای ننگ بر ما که نمی دانیم چه می شنویم و برای چه با خوشحالی بله بلند و کشداری می گوییم .
خطبه عقد و ازدواج بزبان عربی توهين بزرگی به شرف و غیرت ما ایرانیهاست که بر اثر نادانی و حماقت ما سالیان دراز است که مورد استفاده قرار گرفته است  بعد از حمله ی اعراب به ایران وقتل و چپاول و تجاوز و ویرانی ، اعراب وحشی پابرهنه که ایرانیان را موالی خود می دانستند و با تمسک به این آیه ی منحوس " ما ملکت ايمانکم" زنان و اختران بیگناه ما را مورد تجاوز قرار داده و پس از سوءاستفاده نخست خودشان ،  دختران سرزمین ما را در مقابل  وجهی به عقد ديگران در می آورده اند که تعيين مبلغ در ازدواج ( مهریه ) از همان شيوه ی ننگین و منحوس عرب آمده است. در صیغه ی عقد تازی، از دو واژه انکحتک و زوجتک استفاده ميشود که ریشه ی واژه ی انکحت "نکح " است و نکح  به معنی بهم آمیختن گاو یا شتر با یکدیگر است و نیز به معنی (سو را خ کرد ن ) . و آنگاه که آخوند مي گويد "انکحتک و زوجتک لموکلی" يعنی من چنين کاری را بوکالت موکلم انجام دادم و به زبان عامیانه بنده همان کاری را که شتر با شتر انجام می دهد با شما انجام می دهم و سپس می پرسد : وکیلم ؟ که عروس خانوم از همه جا بی خبر با هزار ناز و غمزه و ادا میفرمایند : با اجازه ی بزرگترها بعله ! سپس همه اطرافیان به مناسبت چنین رخداد فرخنده و میمونی کل کشیده و شادی می کنند .
تمامی درد ما از نادانی و بیسوادی و تحمیق است . به فرهنگ دو هزار و پانصد ساله ی خود می بالیم اما از درک دو کلمه عربی که در زیباترین شب زندگی هر دختر و پسر ایرانی و طبق رسم و رسومات حتما باید با وجود منحوس عاقد هم صورت پذیرد ، عاجزیم . باید بر حال و روز چنین خفت بار خویش بگرییم که نادانسته و طوطی وار با تکرار کلماتی چنین پلید و آلوده کلاه بی غیرتی است که بر سر خود و همسرمان می گذاریم .
ازین ببعد بله ها را بلندتر ختم کنید .

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

من و عیب بزرگم

تازه چهار ساله شده بودم که برای اولین بار از مادرم پرسیدم : من از کجا اومدم ؟ مادرم گفت که خدا تو رو برای من فرستاد و ذهن کوچک من سالها با این سوال درگیر بود که خدا کی و کجا و چه طوری و با چه پستی منو فرستاد . سوال بعدی من از بدن کوچکم بود که مادرم به تندی پاسخ داد اینحرفا عیبه و هرگز نه از من و نه از کس دیگه ای نپرس . مادرم اسم جدیدی برای اندام جنسی من گذاشته بود : عیب ! وچنان ترسی به دل من انداخته بود که تا مدتها ازآدمهای دور و برم دوری می کردم تا مبادا کسی به وجود عیب من پی ببره . با ترسی بیمارگونه از عیبم بزرگ شدم .  شش سالم بود و غرق بازیهای کودکانه . دامن کوتاهی بر تنم بود و با هیاهوی بچه گانه لی لی بازی میکردم که داغی سیلی برادرم گونه هایم را سوزاند . با حرص کشان کشان مرا به خانه برد و فریاد کنان به مادرم گفت : تن این خرس گنده دامن کردی و با همین لنگ و پاچه ی لخت داشت لی لی بازی میکرد . تموم جونش معلوم بود . با چشمان غرق اشکم به مادرم خیره شدم . مادرم دامنم را با شلواری بلند عوض کرد . باز هم به خاطر عیبم کتک خورده بودم . دفعه ی بعد صدای فریاد خشمگین پدرم بود که با تحکم فرمان داد درست بشین . خودتو جمع کن . این چه وضعه نشستنه . کسی که نمیتونه خودشو جمع کنه غلط میکنه دامن میپوشه ! من شرمگین با بغضی خفه کننده تا سالهای بعد هرگز دامن نپوشیدم . با اینحال دردسرهای عیبم هنوز حل نشده بود و کماکان ادامه داشت . بزرگ شده بودم و نباید با پسرها حرف می زدم . باید توی کوچه و خیابان سر به زیر می انداختم . باید دم مغازه ها و بوتیک ها توقف نمی کردم . باید با مادرم به منزل دوستانم می رفتم . باید مادرم برایم لباسی را که پدر و برادرهایم مناسب می دیدند ، می خرید و من نیز ناگزیر ازپسندیدن و پوشیدن ! نباید آرایش می کردم . نباید بلند حرف می زدم . نباید می خندیدم  . دیگه از هیچ چیزی لذت نمی بردم . سر غذا مرتبا باید حواسم به یقه ی لباس و پاچه ی شلوارم بود تا مبادا کسی نگاهش به بلور اندامم بیوفتد . از بیرون رفتن و خرید کردن هم بیزار بودم . چرا که اگر کسی نگاهم می کرد و متلکی می گفت قیامتی می شد نگفتنی ! با عیبم و درگیریهای مربوط  به آن بزرگ شدم و هر روز کینه ی مردان اطرافم در دلم بزرگ و بزرگتر میشد . هیچ مردی به خلوت دلم راه نداشت و شاید تا ابد هم نخواهد داشت . حال که به این سن و مقطع از زندگی رسیده ام تمام کسانی که روزی مرا به خاطر داشتن عیبم سرزنش میکردند ، متفقا توصیه می کنند که ازدواج کنم ، اما حالا این من هستم که باور کرده ام معیوبم !

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

کابوسی به نام بکارت

باکره بودن دختران در فرهنگ ما نوعی تضمین حیا و پاکدامنیست . این تابو از چنان اهمیت فوق العاده ای در جامعه ی ما برخوردار است که باعث رونق کار پزشکانی که عمل ترمیم پرده ی بکارت را انجام می دهند ، شده است . به تازگی که نوع چینی آن هم به بازار آمده است . براستی چرا ما انسانها دوست داریم که در پس نقابی به نام حیا و پاکدامنی نداشته خود را پنهان کنیم ؟ چرا به جای رواج چنین فرهنگ نادرست و اشتباهی ، فرهنگ درست و سالم برقراری روابط جنسی را به کودکان خود آموزش نداده و به آنها نمی آموزیم که صاحب اختیار بدن خود هستند و میتوانند ازطریق درست و در سنی مناسب آن جور که دوست دارند از زندگی خود لذت ببرند ، نه این که در خفا و به شیوه ای نادرست کارهایی بکنند که نتیجه ای جز پشیمانی در بر نخواهد داشت ؟

چرا شرمگاه ؟

سالیان دراز است که در فرهنگ ما نام بردن اسم اندام تناسلی چنان وقیحانه و بیشرمانه جلوه میکند که ناچارا  واژگانی چون شرمگاه ، آنجا ، بی ادبی و ......جایگزین اسم این اندام شده اند  . به راستی چه فرقیست میان این اندام با دست و یا پا و یا سایر اندام های بدن ؟ چرا شرمگاه ؟

اسلاید شو دوم با نام " پاییز "همراه با موزیک

First slideshow : Cat

پنج صفتی که احمدی نژاد از پیامبران به ارث برده است

 از محمد : بیسوادی !
 از موسی : جادوگری !
 از عیسی : شبانی !
از سلیمان : حرف زدن با جک و جونورا !

از نوح : توهم !

❤‿❤ من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست

من دلم مي‌خواهد
خانه‌اي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوست‌هايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
 
هر کسي مي‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
 
شرط وارد گشتن
شست و شوي دل‌هاست
شرط آن داشتن
   يک دل بي رنگ و رياست...
 
بر درش برگ گلي مي‌کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي‌نويسم  اي يار
خانه‌ي ما اينجاست
 
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
 
 
 
(( فريدون  مشيري ))

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

آیا میدانید ترجمه ی مشور کوروش کبیر چیست ؟

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … …

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.َـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
منبع : http://ghiasabadi.com/manshur.html

چرا باید به ایران افتخار کنیم



آيا ميدانيد : اولين مردماني كه سيستم اگو يا فاضلاب را جهت تخليه آب شهري به بيرون از شهر اختراع كرد ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه اسب را به جهان هديه كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حيوانات خانگي را تربيت كردند و جهت بهره مندي از آنان استفاده كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مس را كشف كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه آتش را در جهان كشف كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه ذوب فلزات را آغاز كردند ايرانيان بودند در شهر سيلك در اطراف كاشان .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه كشاورزي را جهت كاشت و برداشت كشف كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه نخ را كشف كردند و موفق به ريسيدن آن شدند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه سکه را در جهان ضرب كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه عطر را براي خوشبو شدن بدن ساختند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه كشتي يا زورق را ساختند ايرانيان بودند به فرمان يكي از پادشاهان زن ايراني.
آيا ميدانيد : اولين ارتش سواره نظام در دنيا توسط سام ايراني اختراع شد با 115 سرباز .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پيش در جنوب ايران ، ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه شيشه را كشف كردند و از آن براي منازل استفاده كردند ايراينان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه زغال سنگ را كشف كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه مقياس سنجش اجسام را كشف كردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه به كرويت زمين پي بردند ايرانيان بودند .
آيا ميدانيد : اولين مردماني كه قاره آمريكا را كشف كردند ايراينان بودند و كريستف كلب و واسكودوگاما بر اثر خواندن كتابهاي ايراني كه در كتابخانه واتيكان بوده به فكر قاره پيمايي افتادند .
آيا ميدانيد : كلمه شاهراه از راهي كه كورش کبير بين سارد پايتخت كارون و پاسارگاد احداث كرد گرفته شده است .
آيا ميدانيد : كورش كبير در شوروي سابق شهري ساخت به نام كورپوليس كه خجند امروزي نام دارد .
آيا ميدانيد : كورش پس از فتح بابل به معبد مردوك رفت و براي ابراز محبت به بابلي ها به خداي آنان احترام گذاشت و در همان معبد كه بيش از 1000 متر بلندي داشت براي اثبات حسن نيت خود به آنان تاج گذاري كرد .
آيا ميدانيد : اولين هنرستان فني و حرفه اي در ايران توسط كورش كبير در شوش جهت تعليم فن و هنر ساخته شد .
آيا ميدانيد : ديوار چين با بهره گيري از ديواري كه كورش در شمال ايران در سال 544 قبل از ميلاد براي جلوگيري از تهاجم اقوام شمالي ساخت ، ساخته شد .
آيا ميدانيد : اولين سيستم استخدام دولتي به صورت لشگري و كشوري به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگي و گرفتن مستمري دائم را كورش كبير در ايران پايه گذاري كرد .
آيا ميدانيد : كمبوجبه فرزند كورش بدليل كشته شدن 12 ايراني در مصر و اينکه فرعون مصر به جاي عذر خواهي از ايرانيان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ايراني در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از ميلاد به مصر حمله كرد و كل مصر را تصرف كرد و بدليل آمدن قحطي در مصر مقداري بسيار زيادي غله وارد مصر كرد . اكنون در مصر يك نقاشي ديواري وجود دارد كه كمبوجيه را در حال احترام به خدايان مصر نشان ميدهد . او به هيچ وجه دين ايران را به آنان تحميل نكرد و بي احترامي به آنان ننمود .
آيا ميدانيد : داريوش کبير با شور و مشورت تمام بزرگان ايالتهاي ايران كه در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهي برگزيده شد و در بهار 520 قبل از ميلاد تاج شاهنشاهي ايران رابر سر تهاد و براي همين مناسبت 2 نوع سكه طرح دار با نام داريك ( طلا ) و سيكو ( نقره )
را در اختيار مردم قرار داد كه بعدها رايج ترين پولهاي جهان شد .
آيا ميدانيد : داريوش كبير طرح تعلميات عمومي و سوادآموزي را اجباري و به صورت كاملا رايگان بنيان گذاشت كه به موجب آن همه مردم مي بايست خواندن و نوشتن بدانند كه به همين مناسبت خط آرامي يا فنيقي را جايگزين خط ميخي كرد كه بعدها خط پهلوي نام گرفت . ( داريوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود مي انديشيد . )
آيا ميدانيد : داريوش در پايئز و زمستان 518 - 519 قبل از ميلاد نقشه ساخت پرسپوليس را طراحي كرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با كمك چندين تن از معماران مصري بروي كاغد آورد .
آيا ميدانيد : داريوش بعد از تصرف بابل 25 هزار يهودي برده را كه در آن شهر بر زير يوق بردگي شاه بابل بودند آزاد كرد ..
آيا ميدانيد : داريوش در سال دهم پادشاهي خود شاهراه بزرگ كورش را به اتمام رساند و جاده سراسري آسيا را احداث كرد كه از خراسان به مغرب چين ميرفت كه بعدها جاده ابريشم نام گرفت .
آيا ميدانيد : اولين بار پرسپوليس به دستور داريوش كبير به صورت ماكت ساخته شد تا از بزرگترين كاخ آسيا شبيه سازي شده باشد كه فقط ماكت كاخ پرسپوليس 3 سال طول كشيد و کل ساخت کاخ ?? سال به طول انجاميد .
آيا ميدانيد : داريوش براي ساخت كاخ پرسپوليس كه نمايشگاه هنر آسيا بوده 25 هزار كارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به كار گماشته بود و به هر استادكار هر 5 روز يكبار يك سكه طلا ( داريك ) مي داده و به هر خانواده از كارگران به غير از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - كره - عسل و پنير ميداده است و هر 10 روز يكبار استراحت داشتند .
آيا ميدانيد : داريوش در هر سال براي ساخت كاخ به كارگران بيش از نيم ميليون طلا مزد مي داده است كه به گفته مورخان گران ترين كاخ دنيا محسوب ميشده . اين در حالي است كه در همان زمان در مصر كارگران به بيگاري مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد كه با شلاق نيز همراه بوده است. 
آيا ميدانيد : تقويم كنوني ( ماه 30 روز ) به دستور داريوش پايه گذاري شد و او هياتي را براي اصلاح تقويم ايران به رياست دانشمند بابلي "دني تون" بسيج كرده بود . بر طبق تقويم جديد داريوش روز اول و پانزدهم ماه تعطيل بوده و در طول سال داراي 5 عيد مذهبي و 31 روز تعطيلي رسمي كه يكي از آنها نوروز و ديگري سوگ سياوش بوده است .
آيا ميدانيد : داريوش پادگان و نظام وظيفه را در ايران پايه گزاري كرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزير بايد به خدمت بروند و تعليمات نظامي ببينند تا بتوانند از سرزمين پارس دفاع كنند .
آيا ميدانيد : داريوش براي اولين بار در ايران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاك -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنيان نهاد .
آيا ميدانيد : اولين راه شوسه و زير سازي شده در جهان توسط داريوش ساخته شد .
آيا ميدانيد : داريوش براي جلوگيري از قحطي آب در هندوستان كه جزوي از امپراطوري ايران بوده سدي عظيم بروي رود سند بنا نهاد .
آيا ميدانيد : فيثاغورث كه بدلايل مذهبي از كشور خود گريخته بود و به ايران پناه آورده بود توسط داريوش كبير داراي يك زندگي خوب همراه با مستمري دائم شد .
آيا ميدانيد : در طول سلطنت داريوش كبير 242 حكمران بر عليه او شورش كرده بودند و او پادشاهي بوده كه با 242 مورد شورش مقابله كرد و همه را بر جاي خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ايران بسط داد . او در سال آخر پادشاهي به اندازه 10 ميليون ليره انگلستان ذخيره مالي در خزانه دولتي بر جاي گذاشت .
 داريوش در سال 521 قبل از ميلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ظلم طبقات بالا به طبقات پايين اجتماع خشنود نيستم


منبع: negin2004







آیا می دانید ایوان مدائن یا همان طاق کسری در کجاست ؟

طاق كسری یا تاق خسرو (ایوان مدائن)، در شهر مدائن و در 35 كیلومتری جنوب بغداد در استان دیاله قرار گرفته است طاق کسری (تاق خسرو) یا ایوان مدائن، کاخ پادشاهان ساسانی در شهراسبانبار در ساحل خاوری رود دجله و از مهم ترین سازه ‌های دوران ساسانیان است، محلی که در شهر مدائن در 35 كیلومتری جنوب بغداد کنونی در استان دیاله که از استان‌های مرزی و شرقی عراق است، قرار گرفته است. بیشتر گمان می‌ شود که طاق کسری در تیسفون جای‌ دارد،
 ولی تیسفون، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل می‌ دادند. طاق اصلی این کاخ، بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان است. بلندای این طاق 35 متر، پهنایش 25 متر و درازایش 50 متراست و بنا بر آنچه در نوشتار پهلوی خدای‌ نامگ آمده ‌است، این کاخ به دستور شاپور اول ساخته ‌شده ‌است. بسیاری نیز ساخت این کاخ را به نوشیروان بزرگ، شاه مشهور و مقتدر ساسانی نسبت می‌دهند. برخی نیز اینچنین می‌گویند که تاریخ ساخت این بنا، به زمان اشكانیان باز می‌‌گردد كه در زمان ساسانیان به دستور انوشیروان ساسانی بازسازی و توسعه یافته است. گفتنی است شیوه معماری این بنا پارتی است. مدائن در حقیقت همان تیسفون، پایتخت سلسله ساسانی است كه با حمله اعراب و تصرف آن به دست آنها، به مدائن تغییر نام یافت. این شهر در روزگار خود، از چنان زیبایی‌ ای برخوردار بود كه اعراب ساده سپاه اسلام وقتی آن را فتح كردند، به چنان حیرتی دچار شدند كه گفتند تیسفون همان بهشت موعودی است كه پیغمبر وعده ‌اش را به ما داده بود ! پس از آن، این شهر تبدیل به تل ویرانه ‌ای شد كه زیبایی گذشته خود را هرگز باز نیافت. این كاخ پس از حمله اعراب، به كلی نابود شد و جز ویرانه ‌های طاق آن كه ارتفاعی در حدود 70 متر دارد و شماری از دیوارهای كاخ هیچ چیز باقی نماند.
خوشبختانه توده مردم عراق با توجه به ریشه‌های مشترک تاریخی با ایران، هیچگاه درصدد نابودی آثار ایرانی کشور خود نبوده و نیستند. مشکل اصلی در این زمینه، حکومت‌های نژادپرست و خودکامه و افراد متعصبی هستند که با ایران و ایرانی دشمنی و کینه تاریخی دارند؛ دشمنی و کینه‌ای که باید از لحاظ جامعه شناسی، درباره آن کنکاش تاریخی صورت گیرد. هارون الرشید، خلیفه عباسی کوشید طاق کسری را کاملا ویران کند، ولی در انجام هدف خود ناکام در پی تصرف عراق به دست نظامیان آمریكا و هم پیمانانش در سال 2003، آسیب‌های بسیاری به این مكان وارد شد؛ به گونه ‌ای كه در پی درگیری‌های پیاپی نظامیان خارجی با نظامیان بعثی، این مكان نیز هدف گلوله و بمب ‌های دو طرف قرار گرفت. این در حالی بود كه پس از آن، امكان سفر به این مكان برای مردم مهیا شده بود و رونق از دست رفته، به تدریج دوباره به آن باز می‌گشت. با شروع فعالیت گروه‌های تروریست در عراق، وضع مجموعه ایوان مدائن باز هم بدتر شد. در ماه فوریه 2005، تروریست‌‌ها با انجام یك عملیات تروریستی، قسمتی از ایوان مدائن را تخریب كردند كه از آن به عنوان بزرگ ‌ترین آسیب به این مجموعه پس از اشغال عراق یاد شده است
طاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق حالیه، که جزء کاخ سلطنتی بزرگ معروف به ایوان کسری بوده ‌است؛ طول و عرضش را به ترتیب حدود 365 و 275 متر تخمین زده‌اند. این ایوان در محله جنوبی تیسفون موسوم به اسفانبر یا اسانبر واقع بود.
در مجاورت طاق، چهار دسته ویرانه مشاهده می‌شود که جالب‌ ترین آنها تلّی است معروف به حرم کسری؛ این ویرانه ‌ها جزء ایوان کسری بوده ‌است. به فاصلهٔ حدود ۴۶۰ متری جنوب شرقی طاق، بقایای ساختمان ‌هایی مشاهده می‌شود که تا گوشهٔ دیوار معروف به بستان کسری، که شاید حصار باغ وحش بوده ‌است، امتداد دارد.
در فاصله حدود 190 متری جنوب غربی بستان، تلی به ارتفاع 6 الی 5/ 7 متر واقع است که قاعده ‌اش چهارگوش است. معروف به تل‌ الذهب (تل طلا) یا خزانهٔ کسری است و آن ظاهراً در اصل بنای واحدی بوده که خسرو پرویز برای خزائن خود ساخته بوده ‌است 
طاق کسری که بزرگ‌ترین و نظرگیرترین یادبود عظمت گذشته تیسفون است، در وسط ویرانه‌‌های مدائن قرار دارد.
فردوسی در شاهنامه خود پس از اشاره به داستان ساخت این بنای باشکوه، چنین می‌گوید که در برابر ایوان تیسفون، پرده بسیار مجللی آویزان شده بود جواهرنشان که پس از یورش اعراب توسط مهاجمان، قطعه قطعه و میان آنها تقسیم شد.
هنگامی که کاخ تسیفون برپا بود، در روز بار عام،شاهنشاه روی تخت طلای خود می‌نشست و چون تاجی که باید برسر بگذارد، بسیار سنگین بود، آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق، طوری آویزان می‌‌کردند که در بالای سر وی قرار گیرد.همین کارها را در همین اواخر برای پادشاهان قاجاریه انجام می‌ دادند و این نشانه این است که این رسوم، از دهان به دهان تا دوره ‌های جدید ادامه یافته ‌است
سپس اعیان و طبقات مختلف امپراتوری در بیرون پرده، صف می‌‌کشیدند و طی مراسمی، پرده را کنار می‌‌زدند و شاهنشاه ایران باشکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار می‌گشت و به طبقات مختلف بار می‌ داد.
منبع : متاسفانه چون این مطلب برای من ایمیل شده بود و در آن هیچ نامی از منبع نبرده شده بود ، به ناچار من نیز مجبور به نوشتن این مطلب بدون منبع شده ام که در صورت اطلاع یافتن از نام منبع آن با کمال میل نام را ذکر خواهم کرد .

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

پروانه ای بر فراز چوبه ی دار


خیس از عرق و وحشت زده می دویدم و می دویدم . کسی دنبالم می کرد . پاهای کوچکم توان دویدن نداشتند و نفس تنگم به سختی بالا می آمد ... اما همچنان وحشتزده می دویدم و می دویدم با پاهایی برهنه .... وحشت زده و لرزان می دویدم ... به کجا ؟ ...نمیدانستم .... فقط می دویدم و از سایه ی موهومی که لحظه ای مرا را ول نمی کرد فرار می کردم .... سایه ای ترسناک که من تنها دوپای لرزانش در خاطرم مانده بود .... باز هم دویدم .... تندتر از قبل .... به دشتی سیاه و صاعقه زده رسیدم ... بی هدف می دویدم.... به تپه ای رسیدم که تک درخت پیری داشت ... به طرف درخت دویدم به امید یافتن جان پناهی که در آغوشش لحظه ای جسم وحشت زده ام آرام گیرد .... امیدی کم سو در دلم جوانه زد ... بر سرعت گامهای کوچکم افزودم ... به امید جان پناهی امن و آغوشی گرم ... شب تاریک و ترسناک و دهشت زا ...هوهوی باد و رقص سایه ها نیز سمفونی ترسناکی به راه انداخته بودند .... بی امان می دویدم . به ناگاه همه چیز متوقف شد .... دیگر سایه ای پشت سرم نبود .... دیگر کسی مرا دنبال نمیکرد .... به زانو افتادم و با دستهای کوچکم صورتم را پوشاندم ... مردی بر تک شاخه ی درخت خشکیده ی روی تپه چون برگی پاییزی در رقص باد تکان میخورد .....با تمام توان جیغ کشیدم .... جیغ و جیغ و جیغ ....وحشت زده از دیدن این رویای دردناک از خواب پریدم . دستانم بی هدف دنبال آغوشی مطمئن و امن میگشت .... نیافتم و همچنان بر خود لرزیدم . گیسوان بلندم مرطوب از عرق به پیشانیم چسبیده بودند و دلم چنان از وحشت می تپید که گویی سینه ی تنگم را خواهد درید .... به خودم .... به دستانم .... به نگاه کردم ... دیگر کودک نبودم .... دیگر در باد به دنبال پروانه ها نمی دویدم .... دیگر لی لی کنان از کنار جویها و اقاقیاها نمی گذشتم .... دیگر باد درون دامن پر چینم نمی پیچید ..... .
بیست سال از آن حادثه ی شوم گذشته بود و من بزرگ شده بودم اما خاطره ی آن اعدام لعنتی هنوز در شبهای تاریکم باقی مانده و هرگز پاک نمیشود و من همچنان برای رهایی از آن خاطره ی لعنتی گریان و ترسان در جستجوی آغوش و پناهگاه امنی هستم که لحظه ای تنها لحظه ای روح رنج دیده و دردمندم را تسلا بخشد . خاطره ای که از کودکی هر شب مقابل چشمانم رژه میرود وآرامشم را می رباید . خاطره ی مردی با چشمان بسته  و پاهایی لرزان ... آویخته بر بلندای قانون وحشت و ترس  و زور و انتقام .  
ده اکتبر روز مبارزه با اعدام در سراسر جهان را جدی بگیریم و از شرکت در این مراسم ننگین و دهشت زا به همراه کودکانمان خودداری کنیم .

واگویه های یک ایرانی ناشناس

گذاشتن این متن به معنای تایید این نوشته و نویسنده نیست . تنها مجالیست بر شنیدن نظر یک ایرانی در مورد تاریخ کشورش البته از زاویه ای دیگر . پروشا

                                         ✿◕ ‿ ◕✿ ❀◕ ‿ ◕❀ (✿◠‿◠) (◕‿◕✿) (。◕‿◕。)

من یک ایرانی‌ هستم. در ایران تحصیل کردم و فعلاً در آمریکا و در ایالت فلوریدا زندگی‌ می‌کنم.
به نظرمن، عربها و ایرانیها یک مشت احمق بیشتر نیستند. همشون را باید به دریا ریخت.
خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهـت تمجيـد از ايــران و ايــرانی بنويســـم ولـی دروغ چرا؟
کجــای اين مــلت افتخــار دارد؟
يک مشـت دزد ، کلـــاش، متظاهر ، خائــن، فرصت طلـب، تنبــل حـق ناشنـاس و پُشـت هم انداز در يک منطقـه از اين دنيـا بنــا م ايــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـی آدم بـوده انـد.
به قدرت خـدا، اين سـرزميــــن هيچـوقت موجـودات با صفـات بـالا را کـم نداشته است.
ا ُمتـّـی ( ا ُمت يعنی گلـه شتر) کـه آريوبرزن اش را يک ايرانی خائن لو ميدهد
امتـی کـه بابک اش را افشين که آ نــــهــم يک ايرانی است تحويـل خليفـه اش ميـدهـد
امتـی کـه د يــن متـرقی زردشت را ميدهـد و اسلام واپس گـرا را ميپذ يرد
امتـی کـه کـريم خان زنـد ش چند سالی بيشتر دوام نمی آورد ولی قاجـاريه اش تمام نا شدنــی است
امتـی کـه امير کبيرش را ميکشنـد و جايش يک دلقک ميگذارند و آب از آب تکان نميخورد
امتـی کـه يك كشور خارجي رضاشاه اش را بر سر کار می‌‌آورد و تبعيــد ميکنند و همه جشـن ميگيــــرند
امتـی کـه محمـــد رضاشاه را ميدهد و خمينی را ميگيرد
امتي كه 99 درصدش به جمهوري اسلامي راٌي ميدهد بدون اينكه بداند چه معجوني است،
امتـی کـه سی و دو سال مثل سگ توی سرش ميزنند و صدايـش در نمی آيد،
و بالاتر از همه، امتی که در سال 57 با جمعيت پنج مليونی به استقبال امامش ميرود، بعد از ده سال که اين رهبر ارمغانی جز فشار و گرانی و تورم و جنگ و نکبت و مرگ برای ايشان نمي آورد، اين بار با جمعيت ده مليونی به تشييع جنازه اش ميرود! ترا به خدا اين حدٌ بلاهت نيست؟
اين امت اُمّتي كه ادّعا داريم هنر نزد اوست و بس، سروری تازيان را به درازای 508 سال تحمل کرد. در طی اين سالها عرب، اموال ايرانيان را به غنيمت گرفت، زنان آنان را کنيز و مردان آنان راغلام کرد. ايرانيان مـوالـی شدند. با اين عنوان، ايرانيان را تحقيرها کردند، حق داشتن مقامهای کشوری و نظامی را از او گرفتنـد. عربها با موالی راه نمی رفتنـد و به آنان اجازه نمی دادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد. موالی حق ازدواج با عرب را نداشت. موالی ميبايست پياده به جنگ برود و از غنـا ئم هم سهمی به او داده نميشـد. موالی به نام پيشين خود خوانده نميشد. او ميبايست به نام کسی که او را اسير کرده و يا در بازار برده فروشان خريده بود، يا به نام يک عرب خوانده ميشد. ايرانيان خوش غيرت 508 سال اين حقارت را به جان خريدند و غير از حدود ده مورد جدی، مقاومتی ديده نشـد. اين ، به حساب من ميشود يک مقاومت در هر 50 سال!!!
فکر نکنيد که بعد از 508 سال ايرانيان بيدار شدند و قيام کردند و حکومت خليفه را برانداختند. نه خير، بايد يک مغول بنام هلاکو مي آمد و به حکومت عباسيان پايان ميداد.
بعد از 508 سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت 300 سال بود. اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب 50 سال بود، در مقابل مغولان در يکصد سال اول هيچـگونه مقاومتی نشان داده نشد.
قيام سربداران در خراسان بيش از يکصد سال پس از حمله مغول روی داد.
پس از 300 سال آقايآن صفوی تشريف آوردند و تشيع را که خود از عباسيان و مغولان مخربتـر بود ، به ارمغان آوردند.
اين ملت بی غيرت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتـی برای مملکت اش انجام بدهد.
بي خودي هم پُز تاريخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را هم به رُخ من نكشيد. جوابتان در كتاب "سازگاري ايراني" به قلم مهندس مهدي بازرگان است. حتــی اين احمق آفتابـــه به دست هم اين واقعيت را فهميده بود: وقتي بنا باشد ملتي به طور جدي با دشمن روبرو نشود، تا آخرين لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختي و مقاومت نكند، بلكه تسليم اسكندر شود و آداب يوناني را بپذيرد، اعراب كه مي آيند در زبان عربي كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنويسد يا كمر خدمت براي خلفاي عبّاسي بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساساني برساند، در مدح سلاطين تُرك چون سلطان محمود غزنوي آبدارترين قصائد را بگويد، غلام حلقه بگوش چنگيز و تيمور و خدمتگزار و وزير فرزندانش گردد، يعني هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و ناكس تعظيم و خدمت كند، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت هاي يك دنده و اصولي ها هستند كه در برابر مخالف و متجاوز مي ايستند و به جنگش ميروند يا پيروز ميشوند و
یا احياناً شكست ميخورند و وقتي شكست خوردند حريف چون زمينه سازگاري نمي بيند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو ميشود از پا درشان مي آورد و نابودشان ميكند.
علاوه بر اين، ايراني كه امروز ميبينيد وجودش را مديون بُلشويك ها است. در سال 1907 انگليس ها و روسيه تزاري با هم توافقشان را كرده بودند كه ايران را بين خود تقسيم كنند و حتي انگيس ها از جنوب وارد شده بودند، ايران شانس آورد در آن موقع انقلاب 1917 پيش آمد و برنامه اشغال ايران معوّق ماند.
حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر " چرا در مانده ايم جامعه شناسي خودماني" ميگويد:
اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد، يا اغماض­هاي جزئي، سراسر آن يك طيف یكنواخت و تكراري و سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم، ركود و پس از آن رخوت، بي تفاوتي و نوميدي ميشود، يك قوم، يك سركرده، يك جريان، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد در دستش شمشير و در كامش زبان چرب و وعده هاي فريبنده ولي در كلّه اش جز به غارت و تاراج ره هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتح فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست.
فاتح ميشود، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد، جايش مي نشيند تا از درون قبيله يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار، به سرعت تغيير شكل مي دهند، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند، ميشوند دست راستش!
يحيي برمكي در خدمت هارون قرار ميگيرد، خواجه نظام الملك ميشود همه كاره ملكشاه سلجوقي، خواجه نصيرالدين طوسي مي شود دست راست خان مغول، ميرزا ابراهيم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زنديه ميگيرد و ميدهد به دست قاجاريّه اما چون تدبير نيست (و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصي به كار ميرود) برنامه ريزي نيست، مديريّت پايدار نيست، درايت نيست، خيلي زود شمارش معكوس شروع ميشود. سراسر تاريخ گذشته مان را نگاه كنيد گرفتن به همت يك مرد نظامي انجام ميشود چون براي گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن، امّا وقتي اوضاع آرام شد مي بينيد كه ديگر حتي نادر شاهي كه براي ايراني ي سرافكنده ي بعد از صفويّه، اين چنين اعتباري را فراهم آورده، قادر به ادامه ي كار نيست چون تمرين سازندگي نكرده، آمادگي و سواد لازم را براي كار ندارد، بنابر اين همان رويّه ي نظامي را آنقدر ادامه ميدهد كه مردم براي تامين ماليات مجبور ميشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتي ديگر به جان آمدند باز شروع ميشود، روز از نو و روزي از نو...
ميبينيد كه افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاكستان چيز تازه اي نيست و قبلاً هم مفتخر بوده ايم.
اين که از قديم اتان ، در اخيرِتان چه داريد؟ انقلاب مشروطيّت؟
اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيت کار اين خوش غيرتان بوده است اشتباه ميکند. اگر سفارت انگليس نبود و مشروطيت به نفع اش نبود، انقلاب مشروطيت هم اتفاق نمي افتاد. رجوع كنيد به ديگ هاي پلو و خورشت در باغ سفارت انگليس توسط مشروطه طلبان.
لطفا در ارائه ي افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند.
امتـی که هر بار پهلــوانی زائيــد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد.
حتی ليـا قت داشتن همـان چيـزی را که امـروز دارد نـدارد

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

دوم اکتبرسالروز شاه شدن داريوش بزرگ : طرز نشستن، لباس داريوش بزرگ ، صندلي و چوبدست او نشانه تمدن عظيم و پيشرفته ايرانيان در 25 قرن پيش است كه جهان را شگفت زده كرده است. بايد ديد كه چه عواملي ما را به قهقرا برده است و در صدد جبران برآمد

داريوش هخامنشي پسر ويشتاسپ از بزرگان پارس در نخستين روز از جشنهاي مهرگان( پس از تطبيق با تقويم ميلادي؛ دوم اكتبر) در سال 522 پيش از ميلاد، شاه ايران شد. در دوران حكومت 36 ساله داريوش بزرگ، قلمرو ايران از دره سند ( Indus) تا سواحل ليبي در افريقا، و از شمال درياي مرمره ( Thrace در اروپا ) تا كوههاي پامير در آسيا شامل همه خاورميانه امروز، آسياي ميانه، قسمتي از آسياي جنوبي، قفقاز ، مصر و قسمتي از سودان بود كه به استانهاي متعدد (ساتراپي) تقسيم شده و مستقيما زير نظر حكومت مركزي و بر پايه قوانين واحد اداره مي شدند و به آن قسمت كه سه طايفه ايراني در آن سكونت داشته، داراي نياكان و فرهنگ مشترك بوده و آيين هاي نوروز را گرامي داشته و يكسان برگزار كرده اند "ايران زمين" گفته اند(مادها از « ري » به سمت غرب و شمالغربي از جمله كردها و آذري ها، پارسها از منطقه ري به جنوب تاجزاير خليج فارس و از شرق تا آن سوي هندوكش و انتهاي بدخشان، و پارتها در شمال شرقي). مصر ساتراپي ششم ايران بود. كوروش بنيادگذار كشور ايران بوده است، ولي ناسيوناليسم ايراني با داريوش بزرگ به دنيا آمده است. كوروش، جهاني فكر مي كرد و يك جامعه مشترك المنافع متساوي الحقوق به مركزيت " ايران زمين " به وجود آورده بود و مداخله در امور داخلي اعضاي اتحاديه را روا نمي داشت. داريوش بزرگ در كتيبه هايي كه از او باقي مانده اند با ستايش اهورا مزدا (خدا) كه زمين و آسمان و بشر و شادي ها را آفريده است ، شاهي خود بر اين سرزمين پهناور را كه مردان خوب و اسبان خوب (مقصود ارتش خوب) دارد از عنايات او دانسته است و در يكي از كتيبه هايش از اهورا مزدا خواسته است كه " ايران زمين " را از آفت دروغ و بلاي خشكسالي در امان دارد. از كارهاي مهم داريوش ايجاد آبراهي ميان درياي سرخ و رود نيل بود كه خليج فارس را به درياي مديترانه متصل سازد. كار مهم ديگر او دستور ساختن تخت جمشيد بود كه شاه نشين ايران زمين باشد ( پايتخت اداري ايران شهر شوش بود) . ايجاد يك سپاه هميشه آماده در مركز كه تا رسيدن ساير واحدهاي ارتش از شهرستانها و نقاط دور دست کشور ، بتواند در برابر هر گونه تهاجم ناگهاني ايستادگي كند اقدام مهم ديگر او بود. ضرب سكه زر و سيم، مخصوصا سكه هاي طلاي تقريبا خالص موسوم به دريك ـ داريك ـ در سال 515 پبش از ميلاد ابتكار مهم داريوش اول بود. تاسيس پستخانه، دادگاه، كودكستان و دبستان ( منحصر به پسران) و وضع قوانين و تعرفه مالياتي و ايجاد يك نيروي دريايي در خليج فارس چند نمونه ديگر از كارهاي داريوش بزرگ به شمار مي آيد. آمريكاييان 23 قرن بعد هنگام تاسيس پستخانه دولتي (فدرال) اين كشور همان شعار داريوش را بر سر در آن حك كردند كه باد و باران مانع كار چاپارها نخواهد شد. داريوش ميان شوش و ساحل مديترانه نوعي جاده آسفالته كشيده بود كه اخيرا قسمتي از آن به دست آمده است. اقدام نظامي بي سابقه داريوش انتقال 24 هزار سوار و پياده با كشتي از شرق مديترانه به ساحل آتن در يونان (800 كيلومتر مسافت) بود. داريوش كه با آتوسا دختر كوروش بزرگ ازدواج كرده بود در سال 486 پيش از ميلاد درگذشت و پسرش خشايارشا نوه كوروش بر جاي او نشست که سياست پدر را عينا دنبال کرد. داريوش در نقش رستم مدفون شده است.
این متن از طریق ایمیل به دست من رسیده . متاسفانه نگارنده را نمیشناسم . با تشکر از نگارنده ی این متن .

متن فرمان خمینی ملعون و دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷

چه باید گفت با دیدن این عکس ها؟ اوج حقارت و نادانی ! چه سخت است اهل قبیله ای باشی که اینچنین در عزای دشمنانش به گل میغلطند . (مراسم در گل غلطیدن در روز عاشورا )


اینجا ایران است . زادگاه من و تو ! سرزمین کوروش و داریوش . سرزمین بابک و آرش . سرزمین خیام و فردوسی .و سرزمین این نادانان که برای دشمنان خود اینچنین به گل میغلطند . چرا برای بابک و مازیارها چنین نمیکنید ؟ گر خون بگریم بر نادانی شمایان ، باز هم کم است !









مسافران مترو درشهر کلن این روزها به نمایشگاه عکس‌های منتخب خبری در سال ۲۰۱۰ تبدیل شده است. عکس‌هایی از رویدادهای پس از انتخابات در ایران حضور پر رنگی در این نمایشگاه دارند. گزارش تصویری مرتضی موسوی، عکاس دویچه‌وله را از حال و هوای این نمایشگاه ببینید.