۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

سرانجام ندا کوچولو به آسمان پر کشید


تموم شد !


ندای بی کسم چه غریبانه و تنها پر کشیدی دختر کوچکم !

نازنینم چه غریبانه و ساکت پر کشیدی ؟مثل یه ماهی قرمز کوچولو از لای دستان زندگی سر خوردی و به خاک افتادی !چقدر زجر کشیدی تا راحت شدی ؟ گریه های پر دردت دل هیچ کسی را نلرزاند ؟ آغوش هیچ کس تو را نخواست ؟ دنیای به این بزرگی تحمل تو را نداشت ! دخترکم سینه ی من میخواست پناهگاه تو شود ! گل پرپرم تو هنوز نشکفته پژمردی ؟ خنده های کودکانه ات را ضجه کردند ؟ بدن نرم و نازکت را با ضربه هایشان مجروح و زخمی نمودند ؟ دخترکم تحمل اینهمه درد برایت ممکن نبود؟ میخواستم با دوستانم برایت آغوشی شویم امن و بی خطر ! زود پر کشیدی عروسک نازنینم ! به جای جانم و عمرم توسری و کتک خوردی دلبندم ؟ گناه تو چه بود دخترم ؟ تو فرشته ی کوچکی بودی که کسی ترا نخواست ؟ کسی دوستت نداشت ؟ جسم کوچکت چه زجری کشید کودکم ! آسوده بخواب دخترم ! تحمل سردی گور برایت ممکن نیست ؟ از تاریکی میترسی ؟نترس دخترم من و دوستانم چراغی میشویم تا دیگر کسی نتواند ندای دیگری را اینچنین بیرحمانه شکنجه کند ! لا لا لا لالالایی ! یکی بود یکی نبود........خدایی هم نبود !