۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

آقای رفسنجانی چه بر شما رفت که اینگونه شکروار لب به سخن گشوده اید ؟

آقای رفسنجانی شما مردم را چه میبینید ؟ یک مشت عروسک ؟ قربانیانی مظلوم و سربه زیر که در وقتی مناسب پیشمرگ شما و خاندان شما شوند ؟ دلیل سکوت نه ماهه شما و بعضا دادن پیامهایی نظیر حفظ نظام و وفاداری به نظام ویا پایبندی به اصل ولایت فقیه و عباراتی نظایر آن چیست ؟ خواهش میکنم جواب سوال من مصلحت نظام نباشد .چگونه است که شما بعد از نه ماه و پس از دستگیری نوه خود  بیکباره صدای معترضین به نظام را شنیدید ؟ بالاخره مرگی که فقط به در خانه همسایه میرفت ،کلون در خانه شما را نیز به صدا دراورد ؟ بالاخره از جایی که انتظار نداشتید ، رودست خوردید ؟ سیاست حفظ نظام و اصل ولایت فقیه به یکباره دود شد و به هوا رفت ؟ بر سر سیاستمدار پیر چه آمد که به فغان آمد ؟ داراییهای این ملت که نزد شما به امانت نگهداری میشود به خطر افتاده ؟؟ وایضا جان خود و خاندانتان ؟ چطور شده که حافظه تاریخی شما بعد از نه ماه تازه به روز شده است ؟ آیا الان وقت فراخواندن مردم به اعتراضات مشروع و قانونی آنهاست ؟ آلان وقت پافشاری مردم بر طلب خواسته هایشان است ؟ ساعت و صحت  خواب ! این قبر که اینچنین بر سرش میگریید مرده ای ندارد . چه بر شما رفت که اینگونه شکر وار لب به سخن باز نموده اید . سیاست یکی به میخ و یکی به نعل دیگر  تاریخ مصرف ندارد ؟ شما نیز مغضوب گشته اید البته که شما برای تمامی این سوالها جوابی در آستین خواهید داشت . از سبز بودن فایزه و دیگر فرزندانتان خواهید گفت . از اعتراضات پنهانی به رهبر برای حفظ مصلحت نظام پرده بر خواهید داشت و در صورت لزوم خود را یکی از ارکان مهم جنبش سبز معرفی نموده ویا حتا آن را منتسب به خود خواهید کرد . هرچه دوست دارید بکنید اما ما را ، ما نسلهای سوخته بعد از انقلاب پنجاه و هفت را دست کم نگیرید . به شعور و حافظه تاریخی ما بسیار احترام  بگذارید که ما از نسل پدران خویش نیستیم که همه چیز را به سرعت فراموش کنیم وبه شما و گفته هایتان اعتماد کنیم . مستندات بسیاری چه مکتوب و چه تصویری موجود است که شما هیچگاه طرف مردم نبوده اید . حال چه شده که یک شبه اینچنین سنگ مردم را به سینه می کوبید ، خدا عالم است و بس . که من بسیار هراسانم از  این دلسوزی محیلانه شما .