۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

بسیجی و سکس در آسانسور

یه روز یه بسیجیه سوار آسانسوری میشه که یه دختر مکش مرگ ما توش بوده . دختره عشوه ای میاد و میگه فکر کن زنتم و هر کاری میخوای بکن . بسیجیه سریع  لباساشو در میاره و لخت میشه و میگه بیا لباسامو ببر بشور !!!!

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

دکتر بسیجی و دیابت جانوری

از دکتر بسیجیه میپرسن آیا در حیوانات هم دیابت دیده شده ؟ لبخندی میزنه و میگه البته ، پس بز بز قندی چیه ؟ 

بسیجیه و ماجرای چهارده معصوم

از بسیجیه میپرسن باچهارده معصوم آشنایی که داری ؟ بادی به غبغب میندازه و میگه بعله . میگن : خب نام ببر . هول میشه میگه اونجوری که نه ولی خب اگه ببینمشون ، میشناسمشون . 

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

اگر این رژیم هنوز پابرجاست ، گناه ماست و بس .

نمیدونم چرا ما از همه چیز میترسیم ؟ رای میدیم چون میترسیم همکارامون برامون سوسه بیان و یا حراست بهمون گیر بده و یا چون سال اولیه که کنکور شرکت میکنیم و یا توی گزینش فلان اداره دولتی بهتره که شناسنامه امون مهر خورده باشه و یا میخوایم بریم سربازی و نکنه شناسناممون مهر نداشته باشه و بفرستنمون سیستان و بلوچستان !سال تا سال نماز نمیخونیم و اصلا نمیدونیم علی اصغر بود که در نوزادی شهید شد یا علی اکبر ، اونوقت عاشورا تاسوعا میریم توی هیات ها و چنان سر و سینه میکوبیم که انگار نه انگار شب پیشش انقدر مست کرده بودیم که پیر زن همسایه رو با سوفیا لورن اشتباه گرفته بودیم . خب چه عیبی داره ؟ بالاخره هر چیز جای خود . باید سینه زد تا فلان حاج آقای گردن کلفت هیات دار  فردا پارتیمون بشه و جای خوبی استخدام بشیم . باید واسه پیشنماز و ملای کون نشور فلان مسجد خوش رقصی کنیم تا اگه وامی چیزی خواستیم از مسجد بگیریم اسممون اول لیست باشه . باید هر ماه یکی دوبار توی خونه امون کلاس قرانی ، روضه ای ، سفره ابولفضلی چیزی بندازیم و فلان خانم جلسه ای رو که دهنش گرمه و از کرامات هم بی نصیب نیست ، دعوت کنیم و خداد تومن بهش پول بدیم و بیاد دو سه ساعتی شر و ور بگه تا مبادا مردم بگن که ما بیخدا و بی دینیم !باید سالی یکی دوبار خیرات و مبرات بدیم تا نکنه مردم بگن اینا خیرشون به کسی نمیرسه . باید وقتی یکی مرد چنان جیغ و ویغ کنیم که مردم نگن انگار چغندر تو خاک گذاشتن ! باید از فلان رستوران غذا بگیریم تا حرف و سخن پشت سرمون نباشه وچه و چه و چه . تا به کی ما اینهمه از همه چیز ، از خصوصی ترین مسایل زندگیمون تا بزرگترین مسایل اجتماعیمون در هول و هراسیم . دایما در حال ترس و لرز این هستیم که اگه مردم اینو بگن ، اگه مردم اونو بگن . براستی این نوع زندگی کردن و برای انجام هر کاری چرتکه انداختن ، اسمش زندگیست ؟ ما چنان در هراسی دائمی به سر میبریم که به وقت فریاد زدن و اعتراض کردن شروع به ناله ونفرین کرده و همه چیز رو به خدا حواله میدیم و جالب اینکه با ذکر اینکه از ما چند نفر چه کاری برمیاد و  واگذارش کن به خدا ، باعث و مانع انسانهایی شجاع و از جان گذشته هم خواهیم شد . متاسفانه این مسئله در خارج کشور که دیگر خبری از بگیر و ببند های داخل کشور هم نیست ، به وضوح به چشم میخورد . نمونه بارزش در لس آنجلس ، خیلی ها به خاطر منافعی که هنوز در ایران دارند مثل حقوق بازنشستگی و یا قصد مسافرت به ایران و هزار بهانه و دلیل بیجا نه تنها در خیلی از اجتماعات علیه جمهوری اسلامی شرکت نکرده بلکه با ترسوندن بقیه ،باعث از هم پاشیدگی چنین اجتماعاتی نیز میشوند . برخلاف بقیه که فکر میکنند آخوند جماعت قشری خنگ و خرفت میباشند ، من اعتقاد دارم این قشر بخصوص چنان باهوش و زیرک هستند که با ایجاد رعب و وحشت حتی در خارج ایران هم چنان جوی به وجود آورده اند که مردم به خاطر خانواده ای که در ایران دارند و احیانا مالی ، چشم و دهن بر خیلی چیزها ببندند . البته نباید اجتماع پر شکوه دانشجویان غیور و تظاهرات دلیرانه شان را نادیده گرفت اما ، حال که این نازنینان در بند هستند و نیاز به حمایت های داخلی و خارجی هموطنان خود دارند، باز هم رواست که به خاطر منافع شخصی باز هم جمهوری جهل و جبر کاملا اسلامی را به خدا و پیغمبر حواله دهیم و نسبت به سرنوشت کسی که به خاطر ما از جان گذشته و شجاعانه جان بر کف دست نهاده و با دست خالی جلوی باتوم و اسلحه جلادان خون آشام جمهوری لجن مال اسلامی قد علم کرده ، اینچنین بی تفاوت باشیم ؟ حتما باید کسی از عزیزان ما اسیر و گرفتار شود تا ما هم به فغان آییم ؟ غیرت ، شرف ، سر ناسپردگی تنها کلمه و دکور نیستند . خوب است که با کنار زدن خود خواهی و مآل اندیشی همین امروزعلیه تمام ترسهایی که ای جمهوری ننگین سی سالست که ذره ذره در روح و جان ما تزریق کرده ،قیام کنیم . با بایکوت کردن بسیجی ها و سپاهی ها و بازجوهایی که در دور و بر ما زندگی میکنند و تعدادشون هم کم نیست به این ترس عمیق پایان دهیم . ما پیروزیم اگر اول از خود شروع کنیم .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

اگر معلم بچه های ایران بودن و التماس نکردن برای رهایی کفر است ، من با افتخار و سربلندی اعلام میکنم کافرم

میزنید ، میکشید ، جنازه هارا نمی دهید و در آخر مانند دزدانی که از سایه خویش نیز در هراسند ، جنازه های پنج نازنین کرد را مخفیانه در بخش کافران بهشت زهرا دفن میکنید . به کدامین جرم ؟ گناهشان التماس نکردن و توبه نکردن برای رهاییشان بود ؟ معلم یک مملکت را میکشید با شاگردانش چه می کنید ؟ کافر بودن یعنی چه ؟ آیا کاری که شما میکنید اسلام ناب محمدیست ؟ بترسید از روزی که شما را با اسلام یکجا کفن پیچتان کنند . زیاد غره به زور و زر خود نباشید که در پس امروز فردایی نیز هست .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

دایه جان پروانه ات را بال شکستنند ؟تما می دختران وپسران ایران فرزندت میشوند.

در تاریک و روشن رویاهایم پسری به دنیا آمد که چشمانی به سیاهی شب داشت . وقتی در آغوشم نهادندش ، هنوز خونی و خیس بود . به خودم فشردمش و بوئیدمش . بوی پاکی و زلالی میداد. بوی خوب کودکی و معصومیت .با خودم گفتم پسردار شدم . دوباره تنگ در آغوش فشردمش،چنان تنگ که قویترین دستهای دنیا هم نمی توانست مارا از هم جدا کند .غرق در این لذت شیرین به یاد مادرانی افتادم که دیگر آغوششان پسری برای در آغوش کشیدن نداشت . بر خود لرزیدم و پسرم را تنگتر در بر گرفتم . اشک هایم چون دو رود کوچک جاری شدند .به پسرم نگاه کردم . معصومانه به خواب رفته بود . از جا برخاستم سر بند سرخی بستم و کودکم را برداشتم و نزد مادرانی رفتم که اینقدر پیر شده بودند که دیگر رحمشان پسری در خود نمی پرورید . کودکم را در آغوشهای خالیشان نهادم وگفتم این  کودک ،آزادیست . ازو مراقبت کنید . کودکم بسیار نحیف و لرزان است . دستهای خود را گاهواره اش کنید و از پستان عشق و امید به رهایی شیر بنوشانیدش . در تاریک و روشن رویایم کسی گفت : ما پیروزیم .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

اگر میترسید چرا اعدام میکنید ؟ اگر نمیترسید ، چرا جنازه ها را تحویل نمی دهید ؟

لعنت به شما که کشتن برایتان وظیفه ای الهیست . لعنت به شما که خون آشامید و بترسید از طوفانی که بپا کرده اید که این طوفان مثل زلزله ای که پیش بینی اش را کرده بودید با دعای فاطمه زهرا و خاندانش متوقف نخواهد شد !

اعتصابات چرا فقط در کردستان ؟ مگر ما ایرانی نیستیم ؟ مگر این پنج نازنین در تهران ما پر پر نشده اند ؟

چرا فقط در کردستان اعتصابات انجام گیرد ؟ مگر این پنج نازنین در تهران سربدار نشده اند ؟ بازاریان تهران تا به کی فکر پول و درآمد و منافع خود هستید ؟ وقت آن نشده همسو با مردان دلیر ایران زمین دست به اعتصاب زده و جنایات این رژیم سراپا تزویر را محکوم کنید ؟ مپندارید که مرگ تنها برای همسایه است . شاید که الان پشت در خانه شما منتظر ایستاده باشد . همه ایران کردستان شود . فرزاد در درجه اول یک ایرانیست و بعد یک کرد  . همه ایران را کردستان کنیم . همه ایران را مردستان کنیم . مادران داغدار سرزمینم . به پا خیزید . جلاد بار دیگر پنج غنچه زیبا را پرپر کرد . اینان نیز فرزندان شمایند . ایران را کردستان کنیم .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

آیا وقت آن نرسیده که یک جبهه متحد علیه جمهوری اسلامی تشکیل دهیم ؟

آیا وقت آن نرسیده به دور از هر اعتقاد و باور همه درصدد تشکیل یک جبهه علیه جمهوری اسلامی باشیم ؟ روی سخنم با ایرانیان خارج از کشور مخصوصا لس آنجلسی هاست . در پی هر اتفاق مهمی که در ایران میوفتد ما شاهد عکس العمل ایرانیهای مقیم اروپا و کشورهای دیگر بصورت یکپارچه و بدون هر زنده باد و مرده باد هستیم اما در لس آنجلس متاسفانه شاهد چند دستگی و تفرقه شدیدی هستیم که با در نظر گرفتن شرایط بحرانی کنونی ایران هیچ دلیل منطقی برای آن نمیتوان تصور کرد  . با وجود اکثریت ایرانی مقیم لس آنجلس که بیشتر آنها بازرگانان موفق و مهندسین و پزشکان شناخته شده و خوانندگان محبوب و وکلای مجرب ، نقاشان و هنر پیشگان معروف و محبوب که اعلام حضور تنها یکی از آنها موجب گردهمایی تعداد زیادی از هموطنان میگردد ، این سوال پیش میاید که چرا برای جمع شدن روبروی فدرال بیلدینگ و همسو شدن با مردم ایران در راستای اتفاقات اخیر همیشه مشکل چند دستگی و عدم اتفاق نظر پیش میاید ؟ چرا همیشه عده خاصی حق استفاده از تریبون را دارند و این خواص چرا به دیگران مجال صحبت و بیان عقیده نمی دهند و جالب اینکه این جماعت گرد آمده همچون قشون شکست خورده در جای جای محوطه فدرال بیلدینگ پراکنده شده و با در دست گرفتن پرچم خاص حزب خود هر کدام بدون توجه به دیگری و فراموش کردن دلیل اصلی حضور ، ساز خود را زده و در بسیاری مواقع به توهین به یکدیگر پرداخته و به جای پرداختن به موضوع اصلی مثلا محکوم کردن اعدام در ایران به سر و کله یکدیگر پریده و با زدن انواع برچسب و متهم کردن یکدیگر و بعضا استفاده از الفاظ ناشایست سعی در تخریب چهره احزاب یکدیگر نموده و به طور کلی از موضوع اصلی پرت شده و در آخر شادمان از لگدمال کردن و مالیدن پوزه دیگری به خاک به خانه های خود برگشته و احساس رضایت از انجام وظیفه ملی هم میکنند . براستی در این وضعیت دشوار که جمهوری اسلامی برای هموطنان داخل ایران فراهم آورده ، جای چنان بحث و جدل های بی پایه و اساسی در چنین زمان حساسی ، باقی میماند ؟ آیا تنها مشکل ایرانیان داخل انتخاب فلان الدوله و بهمان السلطنه و فلان رفیق و بهمان شیخ و .... است ؟ هنوز جمهوری اسلامی از بین نرفته ، سر تعیین جایگزین دعوا و گیس و گیس کشی راه میوفتد . بهتر نیست از هر نژاد و با هر زبان و دینی دست در دست هم داده و عاقلانه به بررسی راه های مختلف و انتخاب بهترین راهکار بپردازیم ؟ این عاقلانه تر نیست که اول اتحاد و یکی بودن خود را به دنیا ثابت کنیم و بعد فریاد وای وطنم ، سر دهیم ؟ پیشنهاد من تشکیل فوری یک جبهه دموکراتیک ایرانی در خارج از کشور ، میباشد . قبل از هر توضیحی لازم میدانم تعریفی جامع از جبهه و انواع آن داشته باشم و بعد به سراغ مسایل دیگر بروم . جبهه یعنی بهم پیوستن احزاب  افراد بدون دخالت دادن هرگونه عامل محدود کننده ای نظیر زبان ، نژاد و دین برای رسیدن به هدفی مشترک میباشد . نمونه بارز آن تشکیل جبهه ملی توسط مصدق بود که هدف آن ملی کردن صنعت نفت بود . نمونه دیگر آن تشکیل جبهه ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی توسط نلسون ماندلا ویا تشکیل جبهه ضد فاشیست علیه موسولینی که در خلال جنگ جهانی دوم در ایتالیا تشکیل شد و به دلیل امن بودن نسبی کلیساها ، بسیاری از کشیشان علیرغم تضاد فکری با کمونیست ها ، جان بسیاری از آنها را نجات داده و عامل پخش دستنوشته های آنان بودند . باز هم نمونه دیگری از تشکیل جبهه ها را در فرانسه با نام جبهه نجات فرانسه توسط شارل دو گل شاهدیم .یکی از جالبترین این جبهه ها جبهه متفقین بود که آمریکا و انگلیس و روسیه علیه آلمان هیتلری در زمان جنگ جهانی دوم تشکیل دادند . آمریکا و انگلیس با روسیه استالینی متحد شدند تا آلمان هیتلری را شکست دهند و برای مدت زمانی اهداف این سه کشور علیرغم تمامی اختلاف نظرات ساختاری با یکدیگر مشترک گشت تا به هدف سیاسی خود برسند و پس از خاتمه  نیز جبهه خود به خود منحل شد و هر کدام از این کشورها به سر جای اولیه خود بازگشتند . 
حال میشود نیاز مبرم تشکیل جبهه دموکراتیک ایران را در خارج از کشور به خوبی حس کرد.جبهه ای که حول یک یا دو هدف اصلی تشکیل خواهد شدکه مهمترین آن سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد بود .شایان ذکر است که در این همبستگی استقلال سازمانی تمام احزاب حفظ خواهد شد و برای مدتی تمامی احزاب با هر مرام و نژاد و زبان و دینی چون پیکره ای واحد خواهند شد تا علیه یک دشمن بستیزند و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی تمامی احزاب قادر خواهند بود که به فعالیت های خود در ایران آزاد ادامه داده و مانند بقیه کشورهای آزاد دنیا برای حزب خود تبلیغ نموده و رای مردم را به دست آورند . البته برای تشکیل چنین جبهه ای باید دست از تمامی خودخواهی ها و تمامیت خواهی ها برداشت و در کمترین زمان ممکنه اقدام به برپایی آن نمود که با وجود پتانسیل های موجود در لس آنجلس انجام آن جندان هم دشوار به نظر نمیرسد. در همین راستا باید خاطر نشان شوم که تشکیل جبهه منحصر به لس آنجلس نخواهد بود و تمامی ایرانیان خارج از کشور در هر کجای این دنیا اقدام به تشکیل جبهه دموکراتیک ایران نموده و با بقیه جبهه ها همسو گردنند و به طور مثال برای یک روز اعلام کنند در سراسر دنیا برای همصدایی با مردم داخل ایران تمامی ایرانیها در جای بخصوصی مانند دفاتر سازمان ملل ویا سفارت جمهوری اسلامی جمع شده و شعار" جمهوری اسلامی نابود گردد" سر دهند . تصور کنید در یک روز البته در زمانهای متفاوت یک میلیون ایرانی چنین شعاری سر دهند ، آنوقت ایا میشود که جهانیان نسبت به چنین صدایی بی تفاوت بمانند ؟ مسلما نه ! یا در یک روز ده هزار ایرانی به سازمان حقوق بشر فاکس بزنند و اعدامهای داخل ایران را محکوم کنند . میدانید چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ مجبور خواهند شد با کامیون کاغذهای رسیده را حمل کنند . به یقین که تشکیل جبهه در این زمان که ما دسترسی بسیار آسان به اینترنت و رسانه های جمعی داریم ، چندان سخت به نظر نخواهد رسید بخصوص که از پتانسیل های بسیاری در هر زمینه در خارج از کشور، برخوردار میباشیم . پس بیایید از خودخواهی های خود کاسته و دست در دست هم داده و با مردم داخل ایران همسو شویم . مردمی که برای به دست آوردن حق خویش از جان خود گذشته و جان برکف نهاده و به میدان میایند . وظیفه کسانی که در کشورهایی آزاد زندگی میکنند و بسیار راحت و بدون ترس از شکنجه و اعدام میتوانند به خیابان آمده و تجمع کنند ، در این زمان که مام میهن پی در پی داغدار اعدام ناجوانمردانه دردانه های این سرزمین است ، کمی سنگینتر از گذشته شده است . من سعی کردم در این مقاله به طور خلاصه مفهوم جبهه و ضرورت تشکیل آن را شرح دهم تا شاید لس آنجلس نشینان کمی به خود آمده و دست از چند دستگی و تکروی برداشته و متحد شوند . به امید پیروزی مردم سرزمینم و سرافرازی تمامی ایرانیان در هر جای این کره خاکی .