۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

شعری از زنده یاد فروغ فرخزاد

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم.
زیرا چو زاهدان سیه كار خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا.
نام خدا نبردن از آن به كه زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا.
ما را چه غم كه شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت.
او می گشاید … او كه به لطف و صفای خویش،
گوئی كه خاك طینت ما را ز غم سرشت.
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
كوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم.
چون سینه جای گوهر یكتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم.
مائیم … ما كه طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما كه جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیكر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی كه در دل ما شعله می كشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما كه سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهكاره رسوا! نداده بود.
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حكایت عشق مدام! ما.
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما”

دستور صریح خمینی در رابطه با اعدام های سال67 و اعتراض منتظری و مکاتبات انجام شده توسط او و جواب های داده شده . ننگ بر جمهوری اعدام و خون و جنایت

نامه احمد و جواب نامه توسط خمینی / مربوط به قتل عام تابستان ۶۷
متن نامه خمینی / نامه بدون تاریخ که دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ می باشد:
بسم ‏الله ‏الرحمن ‏الرحيم‏
از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مى‏گويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‏اند، و با توجه به محارب‏بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مى‏كنند محارب و محكوم به اعدام مى‏باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه‏الاسلام نيرى دامت ‏افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى ) دادستان تهران) و نماينده‏اى از وزارت اطلاعات مى‏باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‏الاتباع مى‏باشد، رحم بر محاربين ساده‏انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده ‏گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مى‏باشد. والسلام.
روح‏الله الموسوى الخمينى ‏ "
در پشت نامه بالا، احمد خمینی نوشته است :
" پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‏العالى‏
پس از عرض سلام، آيت ‏الله موسوى‏اردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى درباره منافقين ابهاماتى داشته‏اند كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:
۱- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده‏ اند و محاكمه شده ‏اند و محكوم به اعدام گشته ‏اند ولى تغيير موضع نداده‏اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايى كه حتى محاكمه هم نشده‏اند محكوم به اعدامند؟
۲- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده‏ اند و مقدارى از زندانشان را هم كشيده ‏اند ولى بر سرموضع نفاق مى‏باشند محكوم به اعدام مى‏باشند؟
۳- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پرونده‏هاى منافقينى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مى‏توانند مستقلا عمل كنند؟
فرزند شما، احمد "
زير اين نامه خمینی نوشته است:
" بسمه ‏تعالى‏
در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پرونده‏ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.
روح‏الله الموسوى "

آیت الله منتظری که از این مکاتبات با خبر میشود برای موسوی اردبیلی ، که درآن زمان رئیس شعبه عالی قضایی بود پیغام میدهد که :
" مگر قاضی های شما اینها را به ۵ یا ۱۰ سال زندان محکوم نکرده اند، مگر شما مسئول نبوده اید، آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویید که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان. شما خودت میرفتی با آنها صحبت میکردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به ۵ سال زندان محکوم شده و روحش هم از فعالیتهای منافقین خبر دار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم. "
آیت الله منتظرى در آن زمان در نامه معروف خود به خمينى می نویسد :
" آيا ميدانيد كه جناياتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند كه شبيه آن در رژيم منحوس شاه هرگز ديده نشد؟ آيا ميدانيد كه تعداد زيادى از زندانيها تحت شكنجه توسط بازجويانشان كشته شده اند؟ آيا ميدانيد كه در زندان (شهر) مشهد, حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود ... مجبور به درآوردن تخمدان يا رحم شدند؟ آيا مي دانيد كه در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار ميگيرند ... "
شکنجه ها و رفتارهای وحشیانه ای که بر زندانیان به ویژه بر دختران باکره در آن مقطع اعمال شده است بنا بر گفته بازمانده گان آن دوره غیر قابل انکار است..
متن نامه حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان حجه الاسلام احمدي به خميني در مورد چگونگي اجراي حكم درباره منافقين، مورخه ۲۳/۵/۱۳۶۷
"بسمه تعالي حضرت آيت الله العظمي امام خميني دامت بركاته با عرض سلام، در رابطه با حكم اخير حضرتعالي راجع به منافقين گرچه اينجانب كوچكتر از آنم كه در اين باره صحبتي بكنم ولي از جهت كسب رهنمود و من باب وظيفه شرعي و مسئوليت خطيري كه در تشخيص موضوع به عهده مي‎باشد معروض مي‎دارد كه بر سر نفاق بودن يا پافشاري بر موضع منافقين، تفسيرها و تحليلهاي گوناگوني مي‎شود و نظرها و سليقه ها بين افراط و تفريط قرار دارد كه به تفصيل خدمت حاج احمد آقا عرض كردم و از تكرار آن خودداري مي‎شود. من باب مثال در دزفول تعدادي از زندانيان به نامهاي طاهر رنجبر - مصطفي بهزادي - احمد آسخ و محمدرضا آشوع با اينكه منافقين را محكوم مي‎كردند و حاضر به هر نوع مصاحبه و افشاگري در راديو و تلويزيون و ويدئو و يا اعلام موضع در جمع زندانيان بودند، نماينده اطلاعات از آنها سئوال كرد شما كه جمهوري اسلامي را بر حق و منافقين را بر باطل مي‎دانيد حاضريد همين الان به نفع جمهوري اسلامي در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غيره شركت كنيد، بعضي اظهار ترديد و بعضي نفي كردند، نماينده اطلاعات گفت اينها سر موضع هستند چون حاضر نيستند كه در راه نظام حق بجنگند. به ايشان گفتم پس اكثريت مردم ايران كه حاضر نيستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اينها با مردم عادي فرق مي‎كند و در هر صورت با راي اكثريت نامبردگان محكوم شدند فقط فرد اخير در مسير اجراي حكم فرار كرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاك و معياري براي اين امر مشخص فرماييد تا مسئولين اجرا دچار اشتباه و افراط و تفريط نشوند. حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان - محمد حسين احمدي رونوشت : حضرت آيت الله العظمي آقاي منتظري مدظله " ..
آیت الله منتظری نامه ایی دیگر به خمینی مینویسد و در آن گفته های حاکم شرع یکی از استانهای کشور را نقل می کند :
" سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرت عالی به قم امده بود. میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان ( تردید از من است) از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید، تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ ، گفت مگر همه مردان حاضرند روی مین بروند، وانگهی از من تازه مسلمان نباید این همه انتظار داشت. گفت معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد، و این قاضی شرع میگفت من هر چه اسرار کردم تصمیمات به اتفاق آرا باشد و اکثریت پذیرفته نشد، و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند... . "
آیت الله منتظری با نیری - قاضی شرع اوین ، اشراقی - دادستان و پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات صحبت میکند و به آنها میگوید:
" گفتن الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید".
منبع : کتاب خاطرات آیت الله منتظری 





فیلمی از اعتراض زنان شجاع ایرانی در اعتراض به اجباری شدن حجاب . اسفند سال 57




آیت الله منتظری :خاتمی با عملکرد دوپهلوی خود، حقیقت را قربانی مصلحت و به فرهنگ استبداد و خشونت مشروعیت داد!

متن نامه ی منتظری در مورد عملکرد خاتمی :
بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام و تحیت


نامه حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خاتمی ریاست جمهوری ایده الله تعالی تحت عنوان : « نامه ای برای فردا» که توسط دفتر ایشان ارسال شده بود ملاحظه شد.


قصد نداشتم در رابطه با عملكرد آقای خاتمی و اصلاحات وعده داده شده ایشان فعلا اظهار نظر كنم، ولی با توجه به ارسال نامه ایشان برای من، و انتظار و تمایل دفتر ایشان به اظهار نظر، به چند كلمه ای اشاره می‎كنم . و آقایان توجه دارند كه اینجانب همواره در گفتار و نوشتار خود صریح اللهجه بوده ام . مراتب دیانت و فضل و آگاهی به مسائل روز و تعهد نسبت به وظایف دینی و ملی و سوابق درخشان و فضیلت خانوادگی جناب آقای خاتمی و مخصوصا شخصیت معنوی و اخلاقی پدر بزرگوار ایشان مرحوم آیت الله آقای حاج سید روح الله خاتمی – طاب ثراه – برای همگان روشن است . همچنین تردیدی ندارم كه ایشان با حسن نیت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامی، خود را كاندیدای ریاست جمهوری نمودند و اصلاحاتی را به مردم وعده دادند. مردمی كه سالهای تلخ جنگ تحمیلی را تحمل نموده ولی قشر عظیمی از آنان در اثر عملكرد مسئولین و متصدیان امور نسبت به وعده های داده شده در انقلاب به یأس و ناامیدی و یا به تردید و آشفتگی و احیانا به بدبینی نسبت به آینده رسیده بودند. در چنین فضایی آقای خاتمی با شعارهای بسیار زیبا و دلنشین و مطابق خواسته های مردم، وعده “اصلاحات” را – كه جز وفا به وعده ها و شعارهای اولیه انقلاب نبود – به مردم اعلام نمود، و مردم نیز بر همین اساس چنان اقبالی نمودند كه برای همگان غیر منتظره بود. اكنون بعد از گذشت بیش از هفت سال از ریاست جمهوری ایشان متأسفانه دیده می‎شود یأس و ناامیدی و یا بدبینی مردم مجددا به همان وضعیت زمان قبل و یا بدتر از آن رسیده است، و نیز دیده می‎شود قشر عظیمی از نسل جوان احساس بی هویتی می‎كند و به آینده خود كاملا بدبین می‎باشد. اینجانب نمی خواهم با بی انصافی بگویم جریان اصلاحات هیچ توفیقی به دست نیاورد، اما می‎خواهم بگویم آنچه به دست آمد در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امكان دسترسی به آن نیز فراهم شد و نیز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسیار ناچیز می‎باشد. آقای خاتمی در “نامه ای برای فردا” و نیز در بسیاری از سخنرانی ها و مصاحبه های خود سعی كرده اند علت یا علل این ناكامی را تشریح نمایند، ولی به نظر اینجانب بیانات ایشان تاكنون قانع كننده نمی باشد. ایشان در این رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكید قرار داده اند:

1– ایشان فرهنگ استبداد زدگی ملت ما را مطرح می‎كنند و این كه سالها وقت باید صرف شود تا این فرهنگ غلط از بین برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگی بحثی و اختلافی نیست، اما سخن این است كه چرا ما در عمل به این فرهنگ مشروعیت می‎دهیم ؟ چرا ما در عمل تسلیم خواسته های متولیان این فرهنگ شدیم ؟ و چرا به جای این كه با توكل به خدای متعال و اعتماد به نفس تسلیم رضای خدا و خواسته مردم شویم، در هر فرصتی كه پیش آمد سرانجام راضی نمودن متولیان فرهنگ استبدادزدگی را ترجیح دادیم ؟ بدیهی است در چنین فضایی استبداد به خود مشروعیت قانونی می‎دهد و به دنبال آن خواسته های ناشی از فرهنگ استبداد زدگی شكل قانونی به خود می‎گیرد و قهرا زور و خشونت نیز عملا قانونی می‎گردد. انسان اگر – فرضا – در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار می‎رود حداقل توجیه گر و مجری مظالم و كارهای خلاف آنان نباشد و یا با سكوت خود روی آنها صحه نگذارد.

2–ایشان در نامه اخیر خود و در جاهای دیگر گفته اند: “باید این پندار غلط را از ذهن خود بزداییم كه برای رهایی باید منتظر قهرمان بود.” كسی نگفته است كه مردم ما منتظر آمدن قهرمانی از غیب و رها نمودن آنان از وضعیت كنونی می‎باشند; بلكه بحث این است كه مردم ما در جریان اصلاحات كار خود را به بهترین وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبلیغات مسموم و انحرافی جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأی چشم گیری دادند، و در هر فرصتی كه پیش می‎آمد از شعارهای اصلاحات و شخص ایشان پشتیبانی نمودند. آیا انتظار مردم از آقای خاتمی برای عمل به وعده های خود كه مورد تأكید و تأیید آنان بود به معنای انتظار قهرمان شدن ایشان بود؟ مگر مردم چه كاری باید می‎كردند و نكردند؟ آقای خاتمی موانع سر راه اصلاحات – چه موانع به اصطلاح قانونی و یا غیر آنها – را چه هنگامی برای مردم تشریح نمود و از آنان كمك خواست و مردم به ایشان پاسخ مثبت ندادند؟ در شرایطی كه جناح مخالف اصلاحات به كارشكنی و سنگ اندازی خود ادامه می‎داد، حداقل چیزی كه مردم از آقای خاتمی انتظار داشتند این بود كه صریحا با مردم صحبت كند و عذر خود را به مردم بگوید و از مردم بخواهد عذر او را پذیرفته و آبرومندانه كنار رود. كنار رفتن آبرومندانه مستلزم و یا به معنای معارضه با حاكمیت نمی باشد، بلكه قطعی ترین پیامد و اثر آن حفظ حیثیت و جاذبه جریان اصلاحات و شخص ایشان بود، و قهرا ایشان می‎توانست در آینده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد. اما در پیش گرفتن سیاست دوپهلو حرف زدن و در عمل جناح اقتدارگرا را راضی نمودن و حقیقت را قربانی مصلحت كردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زیادی قربانی مظالم تحمیلی و ناخواسته نمودن، عاقبتی جز همین وضعیت كه پیش آمده است ندارد.


3– ایشان می‎گوید: “زور و خشونت را نباید و نمی توان با زور و خشونت پاسخ داد.” منتقدین سیاست های آقای خاتمی هیچ گاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را باید با زور و خشونت پاسخ داد، بلكه می‎گویند: چرا عملا با سیاست محافظه كاری و دوپهلو عمل كردن و حقایق را از مردم پنهان نمودن، به زور و خشونت اقتدارگرایان مشروعیت بخشیده شده و تحكیم گردید؟ كسانی به زور و خشونت متوسل می‎شوند كه در بین مردم جایگاه و خواستگاهی ندارند، اما جریان اصلاحات كه در آغاز دارای پشتوانه قوی مردمی بود چه نیازی به توسل به زور و خشونت داشت ؟مردم سالاری وقتی از شعار به عمل می‎رسد كه مردم كاملا در جریان كارشكنی های مخالفین اصلاحات قرار گیرند. طبیعی است هنگامی كه آقای خاتمی سیاست محافظه كاری و ملاحظه بیش از اندازه رقبای اصلاحات را پیش می‎گیرد، مردم بتدریج از شخص و جریان وابسته به ایشان و نیز از اصلاحات مأیوس و ناامید می‎شوند، كه نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جریان رد صلاحیت ها و تحصن تعدادی از نمایندگان مجلس دیدیم . اشتباه بزرگ ایشان این بود كه از همان روزهای اول ریاست جمهوری و تعیین اعضای كابینه – كه جناح اقتدارگرا در ضعف كامل و حتی شوك غیر منتظره بود – به جای اتخاذ سیاست متكی به خود و انتخاب افرادی كه خود تشخیص می‎داد، با داشتن سرمایه عظیم رأی مردم، افراد و سیاست های تحمیل شده را قبول نمود و كسانی را كه به كمتر از نابودی او راضی نبودند حیات سیاسی دوباره بخشید و به آنان مشروعیت داد، و در این رابطه بسیاری از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد. همین اشتباه كلیدی ایشان سرآغاز انحراف در مسیر اصلاحات بود، و همه دیدیم كه متعاقب آن، آقای خاتمی مجبور شد در هر مورد رضایت آنان را جلب كند; و بدون گرفتن امتیازی پیوسته به آنان امتیاز داد، تا رسید به وضعیت كنونی كه متأسفانه دولت او تقریبا در مسائل اساسی كشور در حاشیه قرار گرفته و تصمیم گیریهای اصولی كشور در جای دیگر توسط همان جناحی انجام می‎شود كه ایشان مرتبا به آنان امتیاز می‎داد، و با این حال نمی دانم چرا ایشان همین حقیقت را صریحا به مردم نمی گوید؟ از خدای متعال حسن عاقبت برای همگان و عزت و سربلندی اسلام و ملت شریف ایران را مسألت دارم . والسلام علی جمیع اخواننا المسلمین .

‏قم المقدسة – حسینعلی منتظری 20/5/1383




قسمتی از گفته های دکتر بختیار در مورد خمینی

آنوقت ها هم كه این آقای خمینی داد و قال میكرد ، وسایل تبلیغاتی جهانی را در اختیار گرفته بود ، سرنخ دست دیگران بود و دیگران ، یعتی عناصر خارجی،عروسك خیمه شب بازی را از پشت پرده به حركت در می آوردند تصور كرده بودند كه این مرد كرامات بسیار می كند حالا می بینند ، نشد.از این امامزاده دروغین ، انتظار معجزه ای نمی توان داشت . گفتند كه امام تازه ای ظهور كرده است كه نان ، عدالت و آزادی را بین ملت ایران تقسیم می كند ، حالا می بینند آنچه این امام تقسیم كرده ، خون ، مرگ ، گرسنگی و تیره روزیست . اما من در همان زمان نیز این پیش بینی را كرده بودم ، می دانستم كه این مرد خون و تیره بختی و بیكاری و تفرقه و دشمنی را با خود به ایران خواهد آورد . می دانستم كه اگر سیاست ایران به دست مشتی روضه خوان بیفتد ، در آخر كار كشور به ورشكستگی خواهد انجامید . مردم ساده دل فریب خوردند . آن زمان كه فریاد می زدم ، ملت فریب این وعده های دروغین را نخورید از شدت احساسات ، نمی شنیدند . امروز همگی آنها حق را به من میدهند . من امروز ، از اینكه می بینم پیش بینی هایم به حقیقت پیوسته ، صمیمانه اندوهگین هستم ، اندوهگین به دلیل آنكه می بینم كه متاسفانه حق با من بود و درست تشخیص داده یودم كه موج آخوندیسم آنهم بتحریك خارجی ، چه بلائی به سر ایران خواهد آورد .اندوهگین بجهت اینكه می بینم ، یك ملت با فرهنگ ، یك ملت نجیب و ساده دل به نابودی كشیده شده است . من مقداری از مسئولیت های این خرابی و این فتنه را به گردن آن كسانی می اندازم كه نه تنها نادان نبودند ، بلكه از دانش ، فرهنگ و آگاهی ، بهره داشتند ، ضعف آنها سبب قدرت دار و دسته خمینی شد . هیچ یك از اینان نتوانستند در برابر سیل خمینی ، این بهمنی كه با دست غیر از كوه به روی ملت ایران افتاد ، مقاومت كنند و یا دست كم نگذارند كه ایران با آن همه سرعت زیر بار این بهمن له و نابود شود . تنها من بودم كه یك حرف را تكرار كردم : با آخوند و ملا كار مملكت سامان نمیگیرد . امروز هر كس كمی انصاف و شهامت داشته باشد ، اعتراف میكند در آن طوفان سهمگین ، من حرف خودم را زدم و اعلام خطر كردم .من خطر فتنه خمینی را احساس كرده بودم .
برنامه ی آقای خمینی چه بود ؟ اگر در گذشته مرام و عقیده ها شكنجه و زندان داشت در زمان او ظلم و شكنجه صد برابر شد.نازی ها هم چنین رفتار وحشیانه ای با اسیران خود نداشتند . خطرناك تر از همه آقای خمینی امنیت را از مردم گرفت و وحشتناك تر از همه با اعدام گروه گروه افسران و درجه داران و سربازان كه اكثر قریب به اتفاق آنها گناهی جز وطن پرستی نداشتند و همچنین تحقیر مستمر نظامی ها ، مقدمات حمله یك ارتش خارجی فراهم شد . از نظر اقتصادی هم بهتر است حرفش را نزنیم كه اوضاع سخت اسفبار است . حالا اقتصاد در هم شكسته ای داریم كه بیش از گذشته وابسته شده است . این غارتگران دیگر چیزی برای ما نگذاشته اند ، از هر كجا كه عبور كنند ، علف زیر پروپایشان خشك میشود . فرهنگ و ملیت ایرانی به كلی فراموش شده است . در سراسر دنیا اعتبار و حیثیتی برای ایرانی باقی نمانده است .


شما اسم این فتنه را انقلاب می گذارید ؟انقلاب اسلامی اصولا واژه پوچی است . محتوی ندارد . معنی ندارد .به این به اصطلاح جمهوری اسلامی كه به قول شما ثمره است . برنامه اصلی آن رفتن به قهقرا است . بازگشت به عصر حجر است.ببینید نظر این صادر كنندگان انقلاب درباره زنها ، عدالت ، درباره تكنولوژی و در باره روابط آدمها با یكدیگر چیست . كوردلی ، نفهمی و فقر فرهنگی را آشكارا در لابلای آن میتوانید ببینید . این جمهوری اسلامی ، فرهنگ نمیخواهد ، تمدن نمیخواهد ، عدالتش دست و پا بریدن و سنگسار كردن و پای دیوار نگاه داشتن و به مسلسل بستن افراد بیگناه است . كارش دزدی و چپاول اموال مردم است این كسانی كه با دلقك بازی های خود طرفداران حقوق بشر در سراسر دنیا را رنگ كرده بودند ، امروز تمام اصول حقوق بشر را زیر پا گذاشته اند و از سر و روی آنها خون میریزد .ببینید به كجا رسیده ایم . یك مملكتی بود كه در ظلم بود ، فساد بود و بی عدالتی بود . اما در عین حال كشوری بود با سازمان هایی كه میشد به آنها رسیدگی كرد ، میشد با یك برنامه درست فساد را از آن دور كرد . میشد به آن سر و صورت داد ، اما دیدیم كه نه تنها قدمی درراه پیشرفت این سازمان ها برداشته نشد و نه تنها فساد از بین نرفت ، بلكه سازمان ها از هم پاشیده شدند و فساد همه جا را فرا گرفت . مردم گروه گروه از كار بیكار شدند . به عنوان جمله معترضه بگویم كه من از صمیم قلب متاسفم از این روش دول غرب كه اكنون با دولت ایران رابطه دارند . كدام دولت ؟ مگر دولتی وجود دارد ؟ این چه دولتی است كه رئیس جمهورش اعتراف میكند كه نخست وزیر من آدم ابله ای است ، اما من او را منصوب میكنم ، چون مجبورم . یا این چه رژیمی است كه در آن مجلس وجود دارد كه در آن به اصطلاح مجلس ، رئیس جمهور آنچنان در اقلیت است كه هر كس را او پیشنهاد كند این به اصطلاح نمایندگان نمی پذیرند ؟ با مستضعف و مستكبر و انقلاب اسلامی و زنده باد و مرده باد جوانان بیگناه را با وعده های دروغین شهادت به خاك و خون كشیدند كه كار انجام نمیشود .


حرف اصلی من این است كه اصولا معتقد به داخل کردن مذهب در امور مملكتی نیستم چه اسلام راستین و چه اسلام دروغین آقای خمینی . من بارها گفته ام كه عقایدم را آنچه كه هست می گویم و هر بهائی كه باید در ازای آن بپردازم می پردازم. من در نهایت صراحت و صداقت سخن میگویم و یكبار دیگر هم تكرار میكنم : من اول انسانم ،سپس ایرانی ام و در یك خانواده مسلمان زاده شده ام . مسلمانم و مسلمان خواهم ماند . اما اول برای من انسان بودن و شرف انسانی مطرح است . همه میدانند با وجود اینكه به همه ادیان جهان احترام می گذارم ، ولی می دا نم كه مهمتر از همه یك ایرانی هستم و به ایرانی بودن خود افتخار میكنم و آنچه را خمینی به نام اسلام و به نام انقلاب به ایران آورده است و روشی را كه او دنبال میكند ، نفی میكنم .این مرد نه از انسانیت بهره ای برده و نه از قومیت چیزی می داند و نه از سیاست سر در می آورد . برای من آقای خمینی از هر نظر یك صفر بزرگ است .


آیا باور میكنید كه خمینی به كسی امان بدهد ؟ آیا فكر میكنید كه این افسران این همه ساده دل هستند كه وعده های دروغین خمینی را باور كنند و ندانند كه خمینی بمحض آنكه به آنها احتیاجی نداشته باشد تیر بارانشان خواهد كرد ؟ این رژیم برایش امت اسلامی مهم است نه ملت ایران ، نه ارتش ایران ، نه سرباز و افسر فداكار ایرانی كه اگر میجنگد برای دفاع وطن میجنگند . دكترین خمینی ، اگر بشود اسمش را دكترین گذاشت ، اسلامی است و حالت ایرانی ندارد كه هیچ صد درصد ضد ایرانی است . این مرد ، با فرهنگ ایرانی ، با قومیت ایران، با تاریخ ایران و با ملت ایران دشمن است .وقتی كه ایشان پرچم سه رنگ ایران كه در دل هر ایرانی جا دارد تغییر می دهد ، وقتی شیر و خورشید را از آن محو می كند و بجایش كلماتی روی آن می نویسد ، دیگر چه اهمیتی به سربازان و افسران ایرانی میدهد؟ او مامور است كه اسم ایران را از صفحه روزگار محو كند .


این آقای خمینی حالا كه كار خود را كرده ، البته كه نیازی به زنان ندارد . او فقط از حق رای زنان سود جست . خمینی و آخوندها زن را ضعیفه ای می دانند كه جایش در مطبخ است و فقط در مطبخ . پس چنین زنی نمی تواند تقشی در جامعه داشته باشد . اما من همیشه زن ایرانی را تحسین كرده ام ، زن ایرانی یكی از مهربان ترین و باهوش ترین زنان جهان است و همین زنهای ایرانی بودند كه شجاعانه در برابر خمینی قد علم كردند و نترسیدند . این قد علم كردن و این مقاومت را آقای خمینی هرگز نمی بخشد . او موجود كینه توزیست. یادتان است كه شعارشان چه بود ؟ یا روسری یا تو سری . آنان گمان می كردند هر زنی حجاب اسلامی نداشته باشد بی تقواست .خدارا شكر كه زنان ایرانی نشان دادند كه از چه هوش فرهنگ و نجابتی برخوردارند .
منبع : کتاب خاطرات شاپور بختیار

انواع شکنجه در زندانهای جمهوری ننگین اسلامی

۱ شکنجه‌ در دوران بازجویی
شایع‌ترین انواع شکنجه‌هایی را که در دوران بازجویی در زندان‌های رژیم اعمال می‌شوند، می‌توان به دو دسته‌ی جسمی و روحی تقسیم کرد.
۱-۱ شکنجه‌های جسمی
۱-۱-۱ کابل زدن و شکنجه‌های توأم با آن
- زدن کابل در قطرهای گوناگون در مراحل مختلف شکنجه به کف پاها در حالی که کهنه‌ای کثیف یا جوراب در دهان زندانی فرو کرده‌اند؛
- زدن کابل به پشت کمر و باسن؛
- زدن کابل به سر(حد سر در گوهردشت)، آلت تناسلی؛
- کابل زدن روی پاهای شکنجه شده و بانداژ شده؛
- کشیدن جسم سخت، نوک تیز یا برس سیمی به پاهای شکنجه شده و بی حس شده؛
- اجبار زندانی به بالا و پایین پریدن روی پاهای شکنجه شده؛
- لگد کردن پاهای شکنجه شده با پوتین؛
- قطع عضو زیر کابل، قطع انگشت و ناخن؛
هیچ شکنجه‌ای دردناک‌تر از زدن کابل به کف پا نیست. در واقع این نوع شکنجه، کارسازترین، وحشیانه‌ترین و شایع‌ترین نوع شکنجه است.
۱-۱-۲- آویزان کردن
- بستن دست‌ها به شکل قپانی و رها کردن زندانی برای ساعت‌ها و روزهای متوالی؛
- ترکیب بستن دست به شیوه‌ی قپانی، خواباندن زندانی روی تخت، نشستن یک بازجو روی دست‌ها و فشار آوردن روی آن‌ها با ضربات کابلی که هم‌زمان از دو سوی به کف پای زندانی زده می‌شود؛
- آویزان کردن از سقف توام با دستبند قپانی؛
- صلیبی بستن زندانی. در این حالت یک سر طناب به دری که باز و بسته می‌شد وصل می‌شود و هر بار با باز و بسته کردن در شکنجه‌گاه، زندانی به صورت بسیار دردناکی کشیده می‌شود، به‌گونه‌ای که احساس می‌کند بندهایش از هم جدا می‌شوند؛
- آویزان کرد فرد از سقف به وسیله‌ی دست‌ها؛ 
آویزان کردن زندانی از سقف به وسیله‌ی پاها و به صورت وارونه؛
- جوجه کباب، نوعی از بستن زندانی و توأم کردن آن با ضربات کابل(هادی خامنه‌ا XE "خامنه‌ای هادی" ی در اتاق ما، خود به دیدن آن اعتراف کرد)؛
- ترکیب آویزان کردن با کابل زدن.
۱-۱-۳- سوزاندن
داغ کردن؛
- سوزاندن نقاط مختلف بدن با سیگار؛
- سوزاندن با فندک، سوزاندن با نفت و گازوییل و سوزاندن عورت با چوب گازوییلی (نامه‌ی محمود محمدی XE "محمدی" یزدی یکی از نمایندگان منتظری XE "منتظری حسینعلی" در زندان‌ها به خمینی XE "خمینی روح‌الله" در آبان ۶۶ که در کتاب خاطرات منتظری XE "منتظری حسینعلی" نقل شده است)؛
- روشن کردن شمع زیر بیضه‌ها که از آن به عنوان مراسم جشن تولد یاد می‌شود (در رابطه با متهمان دادگاه ویژه روحانیت در تهران به کار برده می‌شد. از یک منبع کاملاً موثق شنیده‌ام)؛
- سوزاندن با اتو و اجاق برقی.
۱-۱-۴- ضرب و شتم
- توپ فوتبال. چند نفر بازجو زندانی را در میان خود به شکل توپ فوتبال با ضربات مشت و لگد به یک‌دیگر پاس‌ می‌دهند؛
- زدن با چوب بیس بال و یا چماق، قنداق تفنگ، سنگ، وزنه‌ی سنگین و زنجیر به نقاط مختلف بدن؛
- شکستن دست و پای زندانی، دنده، از جا در آوردن کتف و...؛
- ضربه زدن با پوتین‌های نوک‌فلزی به ساق‌پا که منجر به شکستن ساق پا می‌شود؛
- وارد کردن ضربات محکم از دو طرف به گوش که ارتعاشات زیادی در مغز را باعث می‌شود؛
- پرتاب کردن از بلندی و پله‌ها (هنگام بردن فرد به شکنجه‌گاه ۲۰۹ که در زیرزمین آن واقع بود، غالباً با ضربات مشت و لگد زندانی را از پله‌ها به سمت پایین پرتاب می‌کردند)؛
- تمرین ضربات و فنون کاراته و جودو روی زندانیان؛
- نگاه داشتن سر در زیر آب؛
- گرفتن از گیس و مو و کشیدن زندانی به روی زمین؛
- زدن ضربات سیلی به صورت زندانی به وسیله‌ی دمپایی پلاستیکی
توضیح: هیچ ‌یک از موارد فوق از نظر بازجویان شکنجه‌ و تعزیر محسوب نشده و از آن به "ملی‌خوری" یاد می‌‌شود!
۱-۱-۵- انواع دیگر شکنجه
- استفاده از دستگاه آپولو(بطور گسترده مورد استفاده قرار نمی‌گرفت)؛ کلاه‌خودی که بر سر گذاشته می‌شود تا فریادهای زندانی در زیر شکنجه‌ در گوش‌ او پیچیده شود؛
- گذاشتن سر در کیسه‌ی مخصوص و دادن حالت خفگی به زندانی توأم با ضرب و شتم او؛
- شوک الکتریکی؛
- استفاده از باتوم برقی برای ضرب و شتم افراد؛
- استفاده از دستکش‌های برقی که ضرباتش باعث ایجاد شوک در زندانی می‌شود؛
- بستن وزنه‌ی سنگین به بیضه؛
- قرار دادن بیضه‌ها در یک گوی ویژه که به بیضه‌ها فشار آورده و تولید درد وحشتناکی‌ کرده و باعث بیهوش شدن زندانی می‌شود؛
- قطره چکان. بستن فرد و چکاندن قطره‌های آب روی سر او که در دراز مدت کارساز است(هادی خامنه‌ا XE "خامنه‌ای هادی" ی در اتاق ما اعتراف به دیدن آن کرد)؛
- کشیدن ناخن و... (در تهران چندان معمول نبود)؛
- فرو کردن میخ در نقاط مختلف بدن زندانی(در شهرستان‌ها معمول بود.)
۱-۱-۶- تجاوز، تهدید و سوءاستفاده‌ی جنسی
- تجاوز به زنان زندانی توسط بازجویان، حکام شرع، پاسداران و...؛
- سوءاستفاده‌ی جنسی از زنان و دختران زندانی به هنگام بازجویی؛
- اجبار زندانی به لخت شدن به ویژه در مورد زنان؛
- زدن تهمت‌های جنسی به افراد، به ویژه زنان؛
- به کاربردن الفاظ رکیک و دادن نسبت‌های زشت به زنان هنگام بازجویی؛
- تهدید به تجاوز جنسی به ویژه در رابطه با زنان؛
- تجاوز جنسی مکرر به مردان، به ویژه در مناطق کردنشین به منظور تحقیر، شکستن و گاه برای به همکاری کشاندن‌ آن‌ها؛
- استعمال اشیاء سخت در مقعد مردان به منظور تحقیر آنان؛
- اجبار زندانی به اقرار نسبت به داشتن گناهان و انحرافات جنسی( زنان و مردان)؛
- تهدید فرد نسبت به انتشار اقاریر او در روزنامه‌ها و جراید عمومی کشور.
۱-۱-۷- شکنجه و آزار و اذیت در بهداری
امروزه پزشک موظف است تا آخرین لحظه از محکومان به مرگ پرستاری و مراقبت کند و بدین ترتیب در مقام مأمور آسایش و تسکین دهنده‌ی درد؛ در ردیف کارگزارانی جا گیرد که وظیفه‌شان پایان بخشیدن به زندگی است. هنگامی که لحظه‌ی اعدام نزدیک است؛‌ به محکومان داروهای آرام بخش تزریق می‌شود. اوتوپیای ملاحظه کاری قضایی چنین است:‌ در عین آن که زندگی را از محکوم می‌گیرد مانع از آن شود که آن را حس کند؛‌ او را از تمامی حقوق‌اش محروم کند بدون آن که درد و رنجی به او برساند؛‌ و کیفرهایی عاری از هرگونه درد بر او تحمیل کند.[1]
کارکردهای این رژیم در تمامی زمینه‌ها قرون وسطایی است و با دستاوردهای بشر سر جنگ و ناسازگاری دارد. در زندان‌های رژیم، بهداری، پزشک و کادر پزشکی جزیی از سیستم شکنجه بوده و کارشان تحمیل درد به جسم و روح زندانی است.
- کندن بانداژ روی زخم با شدت هر چه تمام‌تر توسط بازجو و یا پرسنل بهداری که منجر به کنده شدن پوست و بافت آسیب دیده می‌شود؛
- عمل جراحی بدون بی‌هوشی و یا بی‌حسی موضعی؛
- در اختیار نگذاشتن داروهای مسکن؛
- قطع تزریق داروی مسکن در سرم زندانیِ تحت دیالیز و کسانی که از درد به خود می‌پیچیدند به دستور بازجو؛
- فرو کردن پنس و جسم تیز در زخم‌های ناشی از شکنجه توسط بازجو در بهداری؛
- حضور یافتن بازجویان با انواع و اقسام وسایل شکنجه در بالای تخت بیماران و بررسی وضعیت آنان جهت بردن به شکنجه‌گاه و انجام تهدید‌های مکرر؛
- اجبار بیماران به کشیدن پتو روی سرشان، تا بازجویان شعبه هفت و ۲۰۹ بتوانند زندانی بیمار مورد نظر را در همان اتاق روی تخت بهداری مورد بازجویی و شکنجه قرار دهند؛
- برای حضور حاکم شرع در بهداری و برگزاری دادگاه در کنار تخت زندانی نیز به همین شکل عمل می‌شد؛ 
- کشیدن دندان بدون استفاده از داروی بی‌حسی؛
- عدم رعایت موازین و اصول پزشکی در درمان زندانیان؛
- تلاش برای درمان مقطعی زندانی به منظور آماده کردن وی برای شکنجه‌ی بیش‌تر.
۱-۲- شکنجه‌های روحی:
۱-۲-۱- شکنجه‌ی روحی زندانی در ارتباط با خانواده
- اجبار زندانی به زدن کابل به همسر، بستگان، دوستان نزدیک و...؛
- شکنجه‌ کردن اعضای خانواده‌ در مقابل دیدگان زندانی، شنیدن فریاد‌های استغاثه آمیز و ملتمسانه‌ی همسر، پدر و مادر، فرزند و... در زیر شکنجه؛
- تهدید به دستگیری اعضای خانواده (اعم از پدر و مادر، همسر و فرزند، خواهر و برادر)؛
- گروگان گرفتن اعضای خانواده؛
- گرسنگی دادن به طفل شیرخوار برای فشار آوردن روی مادر؛
- شکنجه‌ کردن مادر و پدر در مقابل دیدگان فرزند خردسال؛
- دادن اطلاعات نادرست در مورد سرنوشت اعضای خانواده (کشته شدن فرزند و یا اعضای خانواده و...)؛
- مصادره‌ی اموال و در به در کردن خانواده و یا تهدید به انجام آن.
۱-۲-۲- خرد کردن شخصیت زندانی
-اجبار زندانی به در آوردن صدای حیوانات مانند عرعر کردن، پارس کردن، قارقار کردن و یا صداهای نامفهوم؛
- نشستن روی پشت زندانی و اجبار او به حرکت به شیوه‌ی چهارپایان؛
- مسخره کردن زندانی با شیوه‌های گوناگون؛
- اجبار زندانی به بر زبان راندن عبارت‌های تحقیرآمیزی چون "گه خوردم"، "غلط کردم" و...؛
- اجبار زندانی به انتخاب نوع شکنجه مانند انتخاب نوع و اندازه‌ی کابل مورد استفاده در شکنجه.
۱-۲-۳- اعدام مصنوعی و...
-قرار دادن زندانی در جوخه‌ی اعدام و تیرباران افرادی که در کنار او قرار دارند.
- اجرای نمایشی مراسم دار زدن زندانی، (طناب به دور گردن زندانی انداخته شده و به آهستگی و با احتیاط وی را بالا می‌کشند. پاها از روی زمین جدا شده و حالت خفگی به زندانی دست می‌دهد. این عمل چندین بار تکرار می‌شود)؛
- بردن زندانی به اتاق وصیت و اجبار او به نوشتن وصیت‌نامه، نوشتن اسم زندانی با ماژیک روی پایش که یکی از مراحل قبل از اعدام است؛
- فراخواندن‌های متوالی زندانی در شب به منظور آماده شدن برای اجرای حکم اعدام و منتظر نگاه داشتن وی؛
- تهدید به کشتن و دفن جنازه در محلی نامشخص به گونه‌ای که کسی از سرنوشت زندانی آگاه نشود؛
- خواباندن چندین ساعته‌ی زندانیان در گودال افراد و تهدید آنان به اعدام(تابستان ۶۰ اوین)؛
- تهدید به اعمال شکنجه‌های وحشیانه و کشتن زیر شکنجه (با توجه به سوابق امر و تجربیات زندانی، تنها شکل تهدید نداشته است).
۱-۲-۴- اجبار زندانی به دیدن صحنه‌های دلخراش
- بردن زندانی بر سر جنازه‌ی افراد خانواده، دوستان و رهبران جریان‌های سیاسی؛
- بردن زندانیان برای دیدن جنازه در بالای دار، سطل آشغال و...؛
- دار زدن زندانی در مقابل چشمان حیرت زده‌ی دیگر زندانیان
- بردن زندانیان به صحنه‌های اعدام و اجبار آن‌ها به شرکت درجوخه‌ی اعدام، زدن تیرخلاص، حمل جنازه، دادن شعار علیه قربانیان و...؛
- نشان دادن پیکر درهم شکسته شده‌ی فرزند، همسر و بستگان به زندانیان.
- اجبار زندانی به دیدن صحنه‌ی دلخراش اعدام همسر، برادر و ...
۱-۲-۵- چشم‌بند، سلول انفرادی و...
- استفاده از چشم‌بند در مراحل دستگیری، بازجویی و شکنجه که گاه تا ماه‌های متوالی ادامه می‌یابد؛
- نشاندن زندانی پشت در شعبه‌ی بازجویی، شکنجه‌گاه و راهروها برای ساعت‌ها و روزهای متوالی. گاه این مدت در کمیته مشترک تا ماه‌ها ادامه می‌یافت؛
- بیدار نگاه داشتن زندانی برای ساعت‌ها و روزهای متوالی؛
- فراخواندن‌های متوالی زندانی برای بازجویی در شب؛
- استفاده از سلول انفرادی برای مدت‌های متوالی؛
- اجبار زندانی به گوش کردن مصاحبه‌های افراد درهم شکسته و گاه بحث با آن‌ها؛
- بلاتکلیفی طولانی زیر حکم و یا زیر بازجویی؛
- نداشتن ملاقات با بستگان درجه‌ یک.
۱-۲-۶- شکنجه و آزار و اذیت در دادگاه
- حضور در دادگاه با چشم‌بند وعدم رویت حاکم‌شرع در غالب دادگاه‌های سال‌های ۶۰-۶۱؛
- تهدید زندانی به پذیرش کیفرخواست و یا ارجاع دوباره‌ی پرونده به بازجویی و اعمال دوباره‌ی شکنجه روی او؛
- صدور حکم تعزیر و شکنجه به خاطر "دروغ‌گویی" در دادگاه و یا عدم پذیرش کیفرخواست؛
- حضور بازجو در دادگاه و تهدید زندانی به پذیرش کیفرخواست؛
- ضرب و شتم زندانی در دادگاه توسط حاکم شرع؛
- برقراری دادگاه در شعبه‌ی بازجویی و در کنار تخت شکنجه (بعد از ۵ مهر در شعبه‌ی هفت)، برقراری دادگاه در بهداری و در کنار بدن‌های زخمی و مجروح دیگر بیماران زندانی؛
- اعمال فشار روحی روی زنان زندانی از طریق طرح سؤال در مورد آماد‌گی‌شان برای ازدواج با پاسداران و افراد حزب‌اللهی. سوءاستفاده‌‌های زیادی به این ترتیب، به ویژه از زندانیان تواب‌ زن در کلیه‌ی مراحل بازجویی، دادگاه و دوران زندان به عمل آمده است؛
- اعمال فشار بر روی زندانیان متمول برای هبه‌ کردن(بخشش) بخشی از اموال‌شان به دادستانی انقلاب و دولت؛
- تهدید به پذیرش مصاحبه و محکوم کردن گروه‌های سیاسی؛
-صدور حکم شلاق در کنار محکومیت به زندان.
۲- شکنجه و رفتار وحشیانه پیش از اعدام، به هنگام اعدام و تداوم آن بعد از اعدام
در آیین‌های مدرن اعدام تلاش می‌شود عنصرنمایش و درد از اعدام گرفته شود و مرگ تنها تلاشی باشد برای گرفتن حیات و زندگی از قربانی.
مرگی که بیش‌تر از یک لحظه طول نکشد، از پیش با هیچ شکنجه‌ای همراه نشود یا آسیبی بر جسد وارد نیاید، اعدامی که بیش‌تر به زندگی اصابت کند نه به بدن. دیگر از آن مرحله‌های طولانی‌یی که در آن‌ها مرگ با وقفه‌هایی حساب شده به تعویق می‌افتاد و با ضربه‌هایی متوالی تشدید می‌شد،‌ خبری نبود.[2]
در نظام قضایی جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تاکنون، هیچ چیزی مانع از اجرای حکم اعدام نگردیده است، حتا بارداری و بیماری و... برعکس تلاش شده است تا هر چه زودتر حکم اعدام را در مورد قربانی اجرا کنند. چرا که اعدام حکم خداست و حکم خدا نباید روی زمین معطل بماند و در اسرع وقت باید اجرا شود. هم‌چنین تمامی تلاش‌ها به خرج داده می‌شود تا حیات و زندگی را به جانکاه‌ترین شکل از زندانی بستانند. اما این که چرا بعد از مرگی جانکاه نیز دست از سر جنازه‌ی زندانی بر نمی‌داشتند، بر‌ می‌گشت به یک اعتقاد قدیمی که ریشه در دوران بربریت و قرون وسطا داشت که معتقد بودند "پس از مرگ نيز نبايد از تعقيب مُشرك، دست بر داشت".
- زجرکش کردن زندانیان به شیوه‌های مختلف؛
- شلیک در رحم و بیضه‌ی زندانی؛
- تأخیر در زدن تیر خلاص به زندانی به منظور جان‌کاه‌تر کردن مرگ؛
- شلیک از کمر به پایین و رها کردن زندانی؛
- مرگ در زیر شکنجه و ضربات کابل؛
- زنده به گور کردن افراد(در شهرستان‌ها اتفاق افتاده است)؛
- کشیدن خون قربانی قبل از اعدام که در سال‌های اولیه دهه‌ی۶۰ مرسوم بوده است؛
- تجاوز به زنان باکره قبل از اعدام؛
- محکوم کردن زندانی به تحمل ضربات شلاق پیش از اجرای حکم اعدام؛
- زندانیان محکوم به اعدام در مواردی از میان تونلی از پاسداران مسلح به کابل و زنجیر و... (دیوار مرگ) عبور داده می‌شدند. پاسداران که به عدم بازگشت زندانیان محکوم به اعدام مطمئن بودند، ضربات مرگبار را بر سر و روی آنان وارد می‌‌کردند. گاهی جوخه‌های اعدام تنها پیکر بی‌جان زندانیان را به رگبار می‌بست.
- بردن زندانیان زیر اعدام و کسانی که عملیات نظامی داشتند بر سر قبرهای کشته‌شدگان جنگ و کسانی که در عملیات‌های مسلحانه‌ی مجاهدین از بین رفته بودند. این عمل در شب‌های جمعه با ضرب و شتم شدید زندانیان توسط خانواده‌های تحریک شده‌ی کشته‌شدگان و اوباش حزب‌اللهی در محل همراه بود؛
- خفه کردن به جای دار زدن؛
- به رگبار بستن زندانی روی برانکارد و پتو( هنگامی که زندانی به علت شدت جراحات وارد زندانی قادر به ایستادن نباشد)؛
- نگاه داشتن زندانی و انداختن طناب به دور گردنش در مواردی که وی به علت شدت جراحات وارده و یا فلج شدن قادر به ایستادن نباشد؛
- آویزان شدن از پای کسانی که به دار آویخته‌‌ شده‌اند؛
- اعدام زنان باردار؛
- دار زدن با جراثقال و گرداندن جنازه در شهر؛
- قرار دادن جنازه در محل‌های عمومی شهر مانند میدان‌ها، پل‌های معروف و دیگر مکان‌های پر رفت و آمد.
۳- شکنجه‌های معمول و رایج در طول دوران سپری کردن محکومیت
شکنجه در طول دوران زندان، نه لزوماً برای بدست آوردن اطلاعات (گاه به این منظور نیز انجام می‌گرفت) بلکه با هدف شکستن هر شکلي از مقاومت در مقابل سيستم و ايجاد وحشت و اضطراب دائمی در میان زندانیان، اعمال می‌شد تا از آن‌ها افراد دست‌آموزی بسازند که فرمان‌های بازجویان و شکنجه‌گران را انجام داده و بوسه بر آستان آنان زده و پس از آزادی از زندان نیز از مبلغان "حقانیت و اصالت" رژیم در جامعه شوند.
۳-۱- نگاه‌ داشتن زندانیان در فضاهای کوچک
- جای دادن ده‌ها زندانی در سلول‌های مجرد با مساحت کمی بیش از ۴ متر مربع در قزل‌حصار و عدم برخورداری از حداقل نور و هوا؛
- حبس چندین زندانی به شدت شکنجه شده در سلول‌های انفرادی ۲۰۹؛
- حبس بین ۷۰ تا ۱۰۰ نفر در اتاق‌هایی با مساحت حدودن ۳۶ متر مربع در اوین؛
- حبس کردن زندانیان در محل‌های بسیار کثیف و نمور و تاریک بدون کم‌ترین امکانات اولیه(گاودانی قزل‌حصار)؛
- حبس در سلول‌های تاریک و بدون منفذ گوهردشت(تاریک‌خانه) با حداقل جیره‌ی غذایی و محرومیت استفاده از توالت. زندانی تنها یک‌بار در شبانه روز به توالت برده می‌شد؛
- حبس کردن زندانی در سلول انفرادی بدون امکان مطالعه، هواخوری و ... برای ماه‌‌ها و سال‌ها که گاه سلول فاقد زیرانداز، موکت و پتوی کافی بود؛
- حبس کردن زندانی در سلول انفرادی همراه با جیره‌ی کتک و انواع آزار و اذیت.‌
۳-۲- بی‌خوابی و سرپا نگاه داشتن
- سرپا نگاه داشتن زندانی با چشم‌بند به مدت روزهای متوالی(گاه تا ده روز) و ترکیب آن با نشستن‌های کوتاه مدت و ادامه‌ی این سیکل تا شکستن اراده‌ی زندانی؛
- سرپا نگاه داشتن زندانی با چشم‌بند از شب تا صبح (زندانی باید پاهایش را به قدر شانه باز می‌‌کرد) و اجبار او به انجام کارهای سنگین ساختمانی و... از صبح تا غروب و ادامه‌ی این سیکل برای روزهای متوالی؛
- سرپا نگاه‌ داشتن زندانی از شب تا صبح در سرمای زمستان، در هوای آزاد و بدون لباس گرم؛
- اجبار زندانی به سرپا ایستادن و نخوابیدن در زیرهشت بند برای روزهای متوالی در حالی که دیگران شب‌ها در طول راهروی بند و سلول‌ها گوش تا گوش در کنار هم خوابیده بودند و زندانی با دیدن آن‌ها مجبور به تحمل شرایط فوق‌العاده وحشتناکی می‌شد؛
- لگد زدن به در سلول‌های انفرادی در نیمه‌های شب؛
- بی‌خوابی مزمن به خاطر نبود جای خواب، روشن بودن چراغ اتاق در شب و ...
۳-۳- قفس، واحد مسکونی
- نشاندن زندانی در جعبه با چشم بند برای ماه‌های متوالی؛
- خواباندن زندانی بر روی تخت و بستن دست و پای وی به تخت، همراه با داشتن چشم‌بند برای ماه‌های متوالی؛
- واحد مسکونی: محل خاصی در زندان قزل‌حصار ویژه‌ی زنان مجاهد، در آن‌جا زندانیان ترکیب وحشتناکی از سرپا ایستادن مداوم همراه با ضرب و شتم و تحقیر، اجبار به شکنجه‌ی دوستان، بی‌خوابی، زندگی با چشم‌بند، حضور دائم بازجو در محل، فشارهای روحی مداوم، تحقیر و تجاوز جنسی و ... را تحمل می‌کردند؛
- حبس زندانی در محل‌های نامتعارف مانند قرار دادن وی در کمد، توالت و ...
۳-۴- انواع دیگری از شکنجه‌ و آزار و اذیت معمول در زندان‌
- حمله و یورش پاسداران و مسئولان زندان به بندها و ضرب و شتم شدید زندانیان با کابل، زنجیر، چوب، مشت و لگد و...؛
- اتاق گاز: اتاقی بدون منفذ که در گرمای تابستان ده‌ها نفر به جرم ورزش دست‌جمعی کردن، در آن انداخته و به خاطر تعرق بالا و نبود اکسیژن، افراد دچار تنگی نفس و غش می‌شدند؛
- تونل: پاسداران در دو طرف به صف ایستاده و زندانی را که مجبور بود از میان آن‌ها بگذرد، با کابل و مشت و لگد، مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند؛
- بیگاری کشیدن از زندانیان: مجبور کردن زندانیان به کارهای ساختمانی، حمل و نقل، تعمیرات، نظافت و... در زندان، مانند کندن کانال، تفکیک زباله، تخلیه‌ی بار و بارگیری، تخلیه فاضلاب، آسفالت کردن محوطه و بندهای زندان، شستن راهرو‌های زندان...؛
- ضرب و شتم شدید زندانیانی که در اعتصاب غذا به سر می‌بردند و اجبار آن‌ها به شکستن اعتصاب غذا؛
- ضرب و شتم شدید زندانی قبل از پخش غذا در سلول‌های انفرادی گوهردشت؛
- تنبیه دست‌جمعی کلیه‌ی افرادی که در سلول‌های یک بند به سر‌می‌بردند به خاطر عدم معرفی کسی که در حال مورس زدن بوده است؛
- تزریق دارو در زیر پوست زندانی که منجر به زخم عمیق می‌شد؛
- اجرای حکم شلاق در هر وعده برای زندانیان مارکسیستی که نماز نمی‌خواندند ( بعد از قتل‌عام ۶۷)؛
- به بهداری نبردن بیماران و در اختیار قرار ندادن داروهای حیاتی به زندانی؛
- گرسنگی مفرط دادن به زندانیان؛
- سوءاستفاده‌ی جنسی نگهبانان و پاسداران مرد از زندانیان کم سن و سال.   
۴-شکنجه‌های رایج در دوران تسلط بهزاد نظامی XE "نظامی بهزاد" در قزل‌حصار(هدف کسب اطلاعاتی که زندانی در دوران بازجویی ارائه نداده است)
- شلاق زدن با کابل در حمام بند و در زیر دوش آب سرد در هوای سرد زمستان در شب‌ها؛
- بیدار نگاه داشتن افراد بند و اجبار آن‌ها به شنیدن و دیدن شکنجه‌ی دوستان‌شان؛
-سوراخ کردن گوش؛
- زدن آمپول هوا؛
- زدن دستبند قپانی و آویزان کردن زندانیان...؛
- ضرب و شتم شدید زندانیان؛
- خواباندن زندانیان کف راهرو بند و دویدن از روی‌ آن‌ها؛
- زدن موی سرزندانی و ریختن آن در توالت و اجبار او به خوردن آن؛
- اجبار زندانیان به زدن کابل به دوستان‌شان؛
- اجبار زندانیان به انجام اعمالی که آن‌ها فرمان می‌دادند و سپس تنبیه افراد به خاطر درست‌ انجام ندادن فرمان‌ها و یا دقیق و صحیح انجام دادن‌ آن‌ها!
۵- شکنجه‌، آزار و اذیت و فشارهای روحی
۵-۱- اعمال روش‌های تحقیرآمیز و ایجاد شرایط آزاردهنده‌ برای آزادی زندانیان
- عدم آزادی زندانیان پس از اتمام محکومیت و ابلاغ حکم جدید و یا ابلاغ حکم ثانویه مبنی بر این که تا اطلاع ثانوی(احراز توبه) در زندان می‌مانید؛
- الزام به نوشتن انزجارنامه و شرکت در مصاحبه‌های اجباری به منظور آزادی از زندان؛
- الزام افراد به گذاشتن وثیقه، ضامن و سند ملکی بعد از اتمام محکومیت برای آزادی از زندان.
۵-۲- فشار‌های ایدئولوژیک
- اجبار به شرکت در کلاس‌ها و برنامه‌های فرهنگی، مذهبی، سیاسی و...؛
- اجبار به شرکت و تماشای مصاحبه‌های اجباری که زندانیان مجبور به انجام آن‌ها شده بودند؛
- اجبار به انجام مصاحبه، اعلام انزجار در جمع، همکاری با مسئولان زندان و... در طول دوران زندان(در مقاطع گوناگون)؛
- اجبار زندانی به خواندن سرود "خمینی XE "خمینی روح‌الله" ای امام" به هنگام رفتن به هواخوری؛
- پخش نوارهای نوحه و زاری به صورت مداوم از بلندگوهای بند؛
- اجبار زندانی به نوشتن مقاله برای سالروز ورود خمینی XE "خمینی روح‌الله" و یا مراسم مشابه‌( در صورت امتناع زندانی، وی را تنبیه می‌‌کردند) قزل‌حصار- بند۶؛
- مجازات زندانیان مجاهد به خاطر انجام فرایض دینی جمعی (مانند نماز و دعا) و بزرگداشت اعیاد مذهبی و اجبار زندانیان غیرمذهبی به خواندن نماز و انجام فرایض دینی؛
- ممنوعیت برگزاری جشن‌های ملی مانند نوروز، شب یلدا و ...؛
- نگارش انواع و اقسام شعارها، سخنان خمینی XE "خمینی روح‌الله" ، بهشتی XE "بهشتی" و دیگر رهبران رژیم به دیوارهای بند و محل‌های آمد‌و‌شد زندانیان؛
- تعارف کردن شیرینی و نان‌خامه‌ای به زندانیان بعد از موفقیت در انجام جنایتی از سوی عوامل رژیم و اجبار زندانیان به شرکت در جشن‌ها و سوگواری‌های رژیم.
۵-۳- ایجاد فشار از سوی تواب‌ها
- اجبار زندانیان به فرمان‌برداری از تواب‌ها و عناصر خود فروخته؛
- اجبار زندانی به زندگی در کنار تواب‌ها و کسانی که در جنایت‌های رژیم دست دارند؛
- کنترل دائم زندانیان از طریق تواب‌ها و عناصر بریده و ارائه گزارش لحظه به لحظه از اقدامات زندانیان به بازجویان و مقامات زندان.
۵-۴- ایجاد محدودیت در استفاده‌ از توالت و حمام
- اجبار زندانیان به استفاده از توالت در نزد دیگران در سلول‌های انفرادی(به علت قرار داشتن توالت در سلول)؛
- عدم فرصت کافی برای استفاده از توالت و حمام(۲۰ دقیقه برای اتاقی ۸۰ تا ۱۰۰ نفره)؛
- اجازه ندادن به زندانی برای رفتن به توالت هنگام لزوم و نیاز فوری، مجبور شدن زندانی به رفع جاحت در حضور ده‌ها نفر؛
- بستن شیر آب‌گرم و سرد و یا قطع آب هنگامی که تعداد زیادی از زندانیان داروی نظافت استفاده‌ کرده بودند؛
- اجبار زندانی به استفاده از آب سرد برای استحمام.
۵-۵- فشار روحی شدید به واسطه‌ی اعمال مقررات ضد کمونی (اشتراکی)
- ممنوعیت کمک به هم‌سلول و هم‌بند(تحت عنوان ممنوعیت زندگی کمونی و اشتراکی)؛
- ممنوعیت گفت‌و‌گو و تماس با افراد سلول؛
- ممنوعیت رفت‌و‌آمد به اتاق‌ها و سلول‌های دیگر؛
- اجبار زندانیان به عدم استفاده‌ی اشتراکی از پوشاک، مواد غذایی، بهداشتی، و هر آن‌چه که در تصور بیاید؛
- ممنوعیت تعارف کردن چیزی به دوستی
- اجبار زندانی به گرفتن اجازه‌ نامه از همسر و یا پدر و مادر برای کشیدن سیگار(قزل‌حصار- بند ۶)؛
- ممنوعیت آموزش به دیگران؛
- ممنوعیت آموختن زبان خارجی و ...؛
- ممنوعیت انجام‌ کارهای دستی و هنری‌ و ...؛
- اجبار افراد به بایکوت کردن هم‌اتاقی‌شان. زندانیان حق نداشتند با زندانی بایکوت شده صحبت کنند؛
- حبس زندانی در روی تخت. زندانی اجازه‌ی خارج شدن از تخت در طول روز و شب و نیز اجازه‌ی گفت‌وگو با کسی را نداشت. تنها هنگام رفتن به دستشویی می‌توانست از تخت پایین بیاید؛
- ممنوعیت استفاده از قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه برای زندانیان مجاهد به ویژه در بند زنان در سال‌ ۶۲-۶۳.
۵-۶- آزار و اذیت روحی از طریق سیاست ادغام زندانیان و...
- ادغام زندانیان سیاسی و عادی و بعضاً خطرناک؛
- هم‌سلول کردن زندانیان مسلول (سل ریوی، غدد لنفاوی، مغز استخوان) با زندانیان سالم در انفرادی گوهردشت که منجر به شیوع بیماری سل در زندان شد.
- اجبار به زندگی همراه با بیمارانی که از روان‌پریشی شدید و مزمن رنج می‌بردند؛
- اجبار مادران به نگهداری کودکان‌ خردسال‌شان در زندان بدون داشتن کوچک‌ترین امکانات بهداشتی، درمانی، رفاهی و...؛
- نگاهداری زندانی در سلول انفرادی به همراه زندانی روان پریش؛
- اجبار زندانی به کار در کارگاه زندان.
۵-۷- اقدامات آزار دهنده
- زدن موی سر زندانیان از ته و اجبار آن‌ها به پوشیدن لباس زندان؛
- اجبار زندانیان به انجام کارهای برخلاف میل‌شان که به منظور تحقیر کردن آنان صورت می‌گرفت مانند تراشیدن سبیل؛
- اجبار زنان به سر کردن چادر سیاه؛
- اجبار زنان به رعایت حجاب در سلول انفرادی.
۵-۸- محرومیت از امکانات محدود زندان
- ممنوعیت ملاقات برای مدت‌های طولانی؛
- عدم امکان ملاقات اعضای درجه یک خانواده‌ (برادر و خواهر). بعد از چندین سال اجازه داده شد که خواهر و برادر بالای ۳۵ سال، سالی یک‌بار به ملاقات بیایند؛
- عدم امکان نامه‌نگاری مرتب با اعضای خانواده. در صورتی‌که این امکان فراهم می‌شد، تنها پنج خط آن‌هم روی برگه‌های ویژه‌ی زندان مجاز شمرده می‌شد؛
- قطع هواخوری برای ماه‌های متوالی؛
- قطع سیگار، روزنامه‌، تلویزیون و...؛
- حمله به بندها و تخریب وسایل دست‌ساز زندانیان، اموال آنان و گاه همراه با جریمه‌ی نقدی زندانیان.
۵-۹- تحقیر و توهین مداوم
- اجبار زندانیان مارکسیست و غیرمذهبی به انجام فرایض دینی مانند نماز، روزه و...؛
- تحقیر زندانیان غیرمذهبی و غیرمسلمان با نجس خواندن آن‌ها و اعمال محدودیت‌‌هایی در رابطه‌ با آن‌ها مانند ممنوعیت شستن دیگ غذا و ظروفی که مورد استفاده عمومی قرار می‌گیرند، ممنوعیت رفت و آمد به مسجد بند، ممنوعیت استفاده از توالت‌های عمومی بند و...؛
- تحقیر زندانیان مجاهد و اجبار آن‌ها به استفاده‌ از کلمه‌ی "منافقین" به جای "مجاهدین" به هنگام پاسخ به پرسش در باره‌ی اتهام.
۵-۱۰- نگاه داشتن تیغ بازجویی و شکنجه و اعدام بر سر زندانی
- مفتوح بودن پرونده‌‌ی زندانی و تهدید دائم او مبنی بر تجدید بازجویی، شکنجه و محاکمه؛
- تداوم شکنجه و بازجویی در طول دوران زندان به منظور تجدید محاکمه و افزایش حکم؛
- انتقال زندانی به وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی و مجبور کردن وی به پرکردن فرم‌ها و لیست‌های مختلف.
۶- فشار روی زندانیان روان‌پریش
- ضرب و شتم شدید زندانیان روان‌پریش در یک پروسه‌ی طولانی برای اطمینان یافتن نسبت به صحت بیماری‌ آن‌ها؛
- نگاه‌ داری زندانیان روان‌پریش در یک اتاق بدون پنجره ( گوشه‌ای از محوطه‌‌ی‌ آموزشگاه در اوین). بین‌ سالن‌های ۱ و ۲ را دیوار کشیده و تبدیل به یک اتاق کوچک کرده بودند(اتاق ۳۸)؛
- نگاه‌ ‌داشتن زندانیان روان‌پریش در وضعیتی به غایت اسفناک و وارد آوردن انواع فشارهای طاقت‌فرسا و همراه با تجاوز و سوءاستفاده‌ی جنسی به منظور اطمینان یافتن نسبت به صحت بیماری آن‌ها؛
- نگاه داشتن زندانیان روان‌پریش در کنار‌هم در یک فرعی ویژه در گوهردشت بدون کوچک‌ترین امکان درمانی و یا بهداشتی به منظور افزایش فشار روی آن‌ها و اطمینان کسب کردن نسبت به صحت بیماری‌آن‌ها؛
- حبس طولانی مدت زندانیان روان‌پریش در سلول انفرادی برای اطمینان یافتن نسبت به صحت بیماری آن‌ها؛
- در اختیار قرار ندادن داروهای ویژه برای کنترل زندانیان روان‌پریش.
۷- آزار و اذیت کودکان زندانی به خاطر والدین‌شان
- حضور کودکان در شکنجه‌گاه به هنگام شکنجه‌ی والدین و تحمل فشارهای بعدی ناشی از آن؛
- تنها شدن کودک در سلول انفرادی به هنگام شکنجه‌ی والدین و شنیدن صدای آن‌ها در زیر شکنجه؛
- مشاهده‌ی وضعیت ناگوار پدر و به ویژه مادر بعد از شکنجه؛
- حبس در سلول‌های انفرادی در شرایط فاجعه‌بار؛ 
- تلاش بازجویان برای کسب اطلاعات از کودکان در مورد پدر و مادر و رابطه‌هایشان با دیگران که به روش‌های گوناگونی انجام می‌شد؛
- محرومیت از داشتن شیرخشک، پوشاک مناسب، پوشک، داروهای مورد نیاز و ...؛
- رنج بردن از سو‌ءتغذیه و عدم رعایت موازین بهداشتی در زندان؛
- محرومیت از تنفس آزاد، بازی، دیدن کودکان هم‌سن و سال، داشتن اسباب‌بازی و...؛
- محرومیت از دیدار با بستگان نزدیک.
۸ -فشار روی خانواده‌های زندانیان و اعدام شدگان
۸-۱- آزار و اذیت و شکنجه‌‌ی روحی در گورستان
- تحقیر خانواده‌های داغدار از طریق عدم صدور اجازه‌ی دفن عزیزان‌شان در قبرستان‌های عمومی(در بعضی موارد خانواده‌ها مجبور به دفن فرزندان‌شان در باغ و یا حیاط منزل مسکونی‌‌شان می‌‌شدند)؛
- اختصاص قبرستان‌های ویژه برای دفن زندانیان اعدام شده‌ی غیرمسلمان و مارکسیست
- نبش قبر و بیرون‌‌آوردن جنازه و رها کردن آن در پشت درب خانه‌ی والدین آن‌ها (غالباً در شهرستان‌ها)؛
- ندادن نشانی قبر و تاریخ اعدام فرد به خانواده(اکثر خانواده‌هایی که فرزندان‌شان در قتل‌عام ۶۷ در تهران به شهادت رسیدند با چنین مشکلی رو‌به‌رو بوده‌اند)؛
- ضرب و شتم، دستگیری، بازجویی و شکنجه‌ی مادران و همسرانی‌ که در بهشت‌زهرا و گورستان خاوران بر سر قبرهای فرضی فرزندان‌شان تجمع می‌کردند؛
- شکستن سنگ ‌قبرهای زندانیان اعدام شده توسط عوامل رژیم؛
- دفن کردن مجدد جنازه‌ در محل‌هایی که گفته می‌شد زندانیان سیاسی در آن‌جا به خاک سپرده شده‌اند به منظور جلوگیری از تجمع خانواده‌ها؛
- تحقیر و توهین گورستان‌هایی که اعدام شدگان در آن‌ها به خاک سپرده شده‌‌اند، از طریق نام‌‌گذاری‌هایی چون "لعنت آباد" برای نامیدن آن مکان‌ها.
۸-۲- آزار و اذیت خانواده قربانی به هنگام اعلام خبر اعدام فرزند‌شان
- مطالبه‌ی پول تیر از خانواده‌ها برای دادن نشانی قبر فرزندان اعدام ‌شده ‌شان؛
- قرار دادن پیش شرط باطل کردن شناسنامه‌ی اعدام شدگان تحت عنوان "متوفی، مرگ به صورت عادی" برای نشان دادن محل و نشانی قبر؛
- اطلاع دادن به خانواده‌ی بعضی از دختران اعدام شده مبنی بر این که فرزندشان پیش از اعدام به عقد یکی از پاسداران درآمده است. در این رابطه پاسدار مربوطه به همراه یک جعبه شیرینی و مقدار اندکی پول به خانواده‌ی مورد نظر مراجعه می‌کرد؛
- درخواست از خانواده‌‌ های زندانیان اعدام شده برای ابراز خوشحالی نسبت به اعدام فرزندان‌شان؛
- تهدید خانواده‌‌های زندانیان اعدام شده مبنی بر عدم برگزاری مراسم یادبود و یا سوگواری؛
- ایجاد مانع و عدم ارائه‌ی مدرک مبنی بر اعدام افراد متأهل که موجب می‌شد همسران آن‌‌ها نتوانند ازدواج کرده و یا کارهای حقوقی همسرشان را دنبال کنند.
-۸-۳ قرار دادن خانواده‌ی اعدام شدگان در بلاتکلیفی
- اعدام زندانی و عدم اطلاع آن به خانواده‌‌اش؛
- اجبار زندانی به نوشتن نامه مبنی بر زندگی در پایگاه‌های مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش، تهیه‌ی عکس از زندانی زیر عکس رهبران مجاهدین و ارسال آن برای خانواده‌‌ی زندانی مبنی بر این که او در خارج از کشور به سر می‌برد؛
- عدم پذیرش مسئولیت دستگیری زندانی و قرار دادن خانواده‌ ها در بلاتکلیفی. این موضوع در واقع یکی از علت‌های اصلی بالا رفتن آمار مفقود شدگان بوده است.
-۸-۴ آزار و اذیت خانواده‌ی زندانیان سیاسی به هنگام ملاقات
- تبعید زندانیان به زندان‌هایی دور از شهر و محل سکونت خانواده که مشکلات زیادی را در راه ملاقات خانواده‌ ها با فرزندان‌شان ایجاد می‌کرد. اعزام زندانیان سیستان و بلوچستان، بندرعباس، بوشهر، مسجد سلیمان، برازجان، بهبهان، کردستان، کرمانشاه، مشهد و... به تهران و کرج نمونه‌ای از آن است؛
- دستگیری و بازجویی و شکنجه‌ی خانواده‌هایی که خارج از مقررات و ضوابط ملاقات در زندان، با زندانی صحبت کرده‌اند. زندانیان تنها مجاز به گفت‌وگو در باره‌ی مسائل خانوادگی بودند؛
- دستگیری، بازجویی و شکنجه‌ی خانواده‌هایی که به شکل دست‌جمعی به دادستانی و مراکز قضایی رژیم برای دادخواهی نسبت به وضعیت بستگان‌شان رجوع می‌کردند؛
- اجبار خانواده‌ها به فارسی صحبت کردن در زمان ملاقات علی‌رغم این که بعضی از افراد خانواده‌ها قادر به فارسی صحبت کردن نبودند و یا برایشان به سختی امکان داشت، به ویژه در رابطه با کُردها و بخشی از آذربایجانی‌ها؛
- توهین، فحاشی، تحقیر و تهدید به دستگیری افراد خانواده‌ها پیش از ملاقات؛
- نقل و انتقال خانواده‌ی زندانیان سیاسی به سالن ملاقات در مینی‌بوس‌های فاقد شیشه و پنجره و ایجاد جو رعب و وحشت در میان‌ آن‌ها پیش از ملاقات(گوهردشت)؛
- ایجاد فضای رعب و وحشت به هنگام دیدار خانواده با زندانی؛
- ارائه‌ی اخبار نادرست در باره‌ی زندانی به خانواده‌؛
- ممنوع‌الملاقات کردن زندانی برای مدت‌های طولانی؛
- عدم اجازه‌ی ملاقات حضوری فرزند بالای شش سال با پدر و مادر؛
- تهدید، بازرسی، ایجاد جو رعب و وحشت در رابطه با کودکان خردسال زیر ۶ سالی که با پدر و مادرشان ملاقات حضوری می‌کردند؛
- فشار روی همسران بعضی از زندانیان سیاسی برای جدایی؛
- وعده‌های توخالی به خانواده‌ها مبنی بر آزادی قریب‌الوقوع زندانی؛
- تلاش بی وقفه برای ایجاد تضاد بین خانواده و زندانی، به ویژه در ارتباط با کسانی‌که متأهل بودند.
۹- تداوم شکنجه و آزار بعد از آزادی از زندان
- اجبار زندانی به معرفی نوبه‌ای خود (هفتگی، ماهانه و...) به وزارت اطلاعات، دادستانی و دیگر نهادهای سرکوبگر رژیم که معمولاً همراه با بازجویی، ضرب و شتم، تهدید، تطمیع و ... بود؛
- احضار زندانی به وزارت اطلاعات در مقاطع گوناگون از جمله قبل و بعد از انتخابات و یا سرفصل‌های سیاسی و... همراه با بازجویی و ...؛
- گرفتن تعهد و امضا از زندانی مبنی بر عدم تماس با زندانیان آزاد شده و خانواده‌های آنان و به ویژه خانواده‌های شهدا؛
- دستگیری گسترده‌ی زندانیان سیاسی آزاد شده به هنگام بروز بحران‌های اجتماعی و آزار و اذیت آن‌ها؛
- ارائه‌ی پیشنهاد همکاری اطلاعاتی با نهادی امنیتی واطلاعاتی در مقاطع گوناگون و زمان‌هایی که فرد ملزم به معرفی خود به نهادهای امنیتی است؛
- اجبار زندانیان سیاسی آزاد شده به امضای متن‌های از پیش تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات خطاب به ارگان‌های بین‌المللی در رابطه با جریان‌های فعال سیاسی(به ویژه مجاهدین) و محکومیت فعالیت ارگان‌های حقوق بشری که در رابطه با نقض حقوق بشر در ایران می‌کوشند؛
- اجبار زندانیان سیاسی جهت ملاقات با نماینده‌ی ویژه ملل متحد و یا دیگر هیئت‌های بین‌المللی برای پیش‌برد سناریوهای مورد نظر وزارت اطلاعات؛
- ممنوعیت مسافرت به شهرهای مرزی و یا نزدیک مرز؛
- عدم امکان ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه‌های دولتی؛
- عدم امکان اشتغال در مراکز دولتی و نیمه دولتی؛
- ضرب و شتم زندانی به قصد کشت در خیابان توسط تیم‌ها و افراد ویژه؛
- ربودن، شکنجه و سربه نیست کردن زندانی پس از آزادی؛
- تهدید به ربودن و کشتن به صورت رسمی از طریق بازجویان و تهدید غیررسمی از طریق تماس‌های مکرر تلفنی؛
- تعقیب و مراقبت علنی و غیرعلنی برای ایجاد فضای رعب و وحشت دائمی برای زندانی آزاد شده؛
- گرفتن تعهد از زندانی مبنی بر این‌که در صورت تماس گروه‌ها و یا افراد سیاسی با او مراتب را به وزارت اطلاعات و دادستانی انقلاب اطلاع دهد؛
- ایجاد تشکیلات‌ سیاسی موازی با مجاهدین از سوی وزارت اطلاعات و دادستانی و تماس با زندانیان آزاد شده و ترغیب آن‌ها به فعالیت سیاسی و سپس سربه نیست کردن آنان؛
- ارسال فیلم، نشریه، جزوه، کتاب، اطلاعیه‌ی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی فعال (به ویژه مجاهدین) از سوی وزارت اطلاعات برای زندانیان آزاد شده جهت تحت فشار قرار دادن بعدی برای جلب همکاری آن‌ها؛
- کنترل تلفن و ضبط مکالمه‌های تلفنی زندانیان آزاد شده به منظور ایجاد فشارهای بعدی؛
- قرار دادن زنان تن‌فروش و همکار وزارت اطلاعات بر سر راه سوژه‌ی مورد نظر به منظور ایجاد رابطه‌ی جنسی با او و فیلم‌برداری از آن برای تحت فشار قرار دادن سوژه. این شیوه در رابطه با کسانی به کار می‌رود که سابقه‌ی فعالیت سیاسی داشته و مقامات اطلاعاتی قصد سوءاستفاده از آن‌ها را دارند؛
- گذاردن شنود حتا در اتاق خواب زندانیان آزاد شده و افراد فعال سیاسی به منظور ایجاد فشارهای‌ بعدی یا جلب همکاری آن‌ها.
[1] مراقبت و تنبیه – تولد زندان، میشل‌ فوکو، صفحه‌ی ۲۱.
[2] مراقبت و تنبیه – تولد زندان، میشل‌ فوکو، " XE  فوکو میشل"  صفحه‌ی ۲۲.
منبع : بخش شکنجه از کتاب چهار جلدی " نه زیستن نه مرگ " از ایرج مصداقی .

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

ده فرمان خمینی


1-سخنرانی در جمع دانشجویان پیرو خط امام - سروش شماره 25 ، 17 آبان 59 - ص 6 .
2-خمینی در 25 خرداد 60 در جواب به درخواست رفراندم بنی صدر بر اساس قانون اساسی ( درخواست رفراندم ) برای خروج از بحران های کشور این جمله را گفته بود .
3-سخنرانی 20/9/62 . صحیفه نور ، ج 18 ، ص 178 .
4-پیام انقلاب ، ارگان مطبوعاتی سپاه پاسداران شماره 40 ، ص 6 .
5- صحیفه نور ج 12 ص 110 .
6-سخنرانی به مناسبت سالروز تولد رسول اسلام ، 9 تیر 1359 .
7-صحیفه نور ج 7 ص 182 .
8-صحیفه نور ج 14 ص 376 .
9-سخنرانی شهریور 1360 .
10 - مصاحبه با لوموند 22 آبان 57 پاریس . صحیفه نور جلد 3 ص 351 .
کاریکاتوری از خودم .
عکس نقشه ی ایران در آتش را متاسفانه نمیدانم کار کدام فتوشاپ کار ماهریست . خوشحال میشوم در صورت اطلاع نام این هنرمند نیز به این قسمت اضافه شود .
متن ده فرمان رو هم در زیر گذاشتم تا اگر خوندنش روی نقشه ی آتیش گرفته ی ایران سخت بود اینجا راحت تر بتونید بخونید :
.1- اقتصاد برای خر است . 2- اگر سی و پنج ملیون بگویند بلی من می گویم نه ! 3- من اگر صلاح بدانم امروز یک حرفی میزنم و فردا اگر صلاح دیدم مخالفش را می گویم . 4- منع جاسوسی از حرف های احمقانه ایست که از همین گروهها القا میشود که جاسوسی خوب نیست اما برای حفظ اسلام و نفوس مسلمین واجب است . 5- ملی گرایی مخالف اسلام است . این برخلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجید است ، ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است .6- این جنایتکارها که در باز داشت هستند متهم نیستند جرمشان محرز است . باید فقط هویت آنان را ثابت کرد و بعد آنها را کشت .اصلا احتیاج به محاکمه ی آنها نیست .7- هر که به رسول خدا اهانت کند ، هر که به ائمه هدی اهانت کند واجب القتل است .8-آنکه مکتبی را مسخره کند ، اسلام را مسخره می کند . اگر معتمد باشد مرتد فطری است . زنش برایش حرام است .مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود .9- مردم باید پند بگیرند از مادری که پسر خود را آورد و به محاکمه سپرد و اعدام شد. دیگران هم باید همینطور باشند . اولادها و برادرهای خودشان را معرفی کنند تا به مجازات برسند .10- ولایت با جمهور مردم است .

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

نگذار که به آرامی بمیری

به آرامی آغاز به مردن میکنی

اگر سفر نكنی

اگر كتابی نخوانی

به آرامي آغاز به مردن ميكنی

اگر برده ی عادات خود شوی

اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …

اگر روزمرّگی را تغيير ندهی

اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،

يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی

اگر ورای روياها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

كه حداقل يك بار در تمام زندگيات

ورای مصلحت انديشی بروی . . .

امروز زندگی را آغاز كن!

امروز مخاطره كن!

امروز كاری كن!

نگذار كه به آرامی بميری!

شادی را فراموش نكن.

(پابلو نرودا)