۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

اگر این رژیم هنوز پابرجاست ، گناه ماست و بس .

نمیدونم چرا ما از همه چیز میترسیم ؟ رای میدیم چون میترسیم همکارامون برامون سوسه بیان و یا حراست بهمون گیر بده و یا چون سال اولیه که کنکور شرکت میکنیم و یا توی گزینش فلان اداره دولتی بهتره که شناسنامه امون مهر خورده باشه و یا میخوایم بریم سربازی و نکنه شناسناممون مهر نداشته باشه و بفرستنمون سیستان و بلوچستان !سال تا سال نماز نمیخونیم و اصلا نمیدونیم علی اصغر بود که در نوزادی شهید شد یا علی اکبر ، اونوقت عاشورا تاسوعا میریم توی هیات ها و چنان سر و سینه میکوبیم که انگار نه انگار شب پیشش انقدر مست کرده بودیم که پیر زن همسایه رو با سوفیا لورن اشتباه گرفته بودیم . خب چه عیبی داره ؟ بالاخره هر چیز جای خود . باید سینه زد تا فلان حاج آقای گردن کلفت هیات دار  فردا پارتیمون بشه و جای خوبی استخدام بشیم . باید واسه پیشنماز و ملای کون نشور فلان مسجد خوش رقصی کنیم تا اگه وامی چیزی خواستیم از مسجد بگیریم اسممون اول لیست باشه . باید هر ماه یکی دوبار توی خونه امون کلاس قرانی ، روضه ای ، سفره ابولفضلی چیزی بندازیم و فلان خانم جلسه ای رو که دهنش گرمه و از کرامات هم بی نصیب نیست ، دعوت کنیم و خداد تومن بهش پول بدیم و بیاد دو سه ساعتی شر و ور بگه تا مبادا مردم بگن که ما بیخدا و بی دینیم !باید سالی یکی دوبار خیرات و مبرات بدیم تا نکنه مردم بگن اینا خیرشون به کسی نمیرسه . باید وقتی یکی مرد چنان جیغ و ویغ کنیم که مردم نگن انگار چغندر تو خاک گذاشتن ! باید از فلان رستوران غذا بگیریم تا حرف و سخن پشت سرمون نباشه وچه و چه و چه . تا به کی ما اینهمه از همه چیز ، از خصوصی ترین مسایل زندگیمون تا بزرگترین مسایل اجتماعیمون در هول و هراسیم . دایما در حال ترس و لرز این هستیم که اگه مردم اینو بگن ، اگه مردم اونو بگن . براستی این نوع زندگی کردن و برای انجام هر کاری چرتکه انداختن ، اسمش زندگیست ؟ ما چنان در هراسی دائمی به سر میبریم که به وقت فریاد زدن و اعتراض کردن شروع به ناله ونفرین کرده و همه چیز رو به خدا حواله میدیم و جالب اینکه با ذکر اینکه از ما چند نفر چه کاری برمیاد و  واگذارش کن به خدا ، باعث و مانع انسانهایی شجاع و از جان گذشته هم خواهیم شد . متاسفانه این مسئله در خارج کشور که دیگر خبری از بگیر و ببند های داخل کشور هم نیست ، به وضوح به چشم میخورد . نمونه بارزش در لس آنجلس ، خیلی ها به خاطر منافعی که هنوز در ایران دارند مثل حقوق بازنشستگی و یا قصد مسافرت به ایران و هزار بهانه و دلیل بیجا نه تنها در خیلی از اجتماعات علیه جمهوری اسلامی شرکت نکرده بلکه با ترسوندن بقیه ،باعث از هم پاشیدگی چنین اجتماعاتی نیز میشوند . برخلاف بقیه که فکر میکنند آخوند جماعت قشری خنگ و خرفت میباشند ، من اعتقاد دارم این قشر بخصوص چنان باهوش و زیرک هستند که با ایجاد رعب و وحشت حتی در خارج ایران هم چنان جوی به وجود آورده اند که مردم به خاطر خانواده ای که در ایران دارند و احیانا مالی ، چشم و دهن بر خیلی چیزها ببندند . البته نباید اجتماع پر شکوه دانشجویان غیور و تظاهرات دلیرانه شان را نادیده گرفت اما ، حال که این نازنینان در بند هستند و نیاز به حمایت های داخلی و خارجی هموطنان خود دارند، باز هم رواست که به خاطر منافع شخصی باز هم جمهوری جهل و جبر کاملا اسلامی را به خدا و پیغمبر حواله دهیم و نسبت به سرنوشت کسی که به خاطر ما از جان گذشته و شجاعانه جان بر کف دست نهاده و با دست خالی جلوی باتوم و اسلحه جلادان خون آشام جمهوری لجن مال اسلامی قد علم کرده ، اینچنین بی تفاوت باشیم ؟ حتما باید کسی از عزیزان ما اسیر و گرفتار شود تا ما هم به فغان آییم ؟ غیرت ، شرف ، سر ناسپردگی تنها کلمه و دکور نیستند . خوب است که با کنار زدن خود خواهی و مآل اندیشی همین امروزعلیه تمام ترسهایی که ای جمهوری ننگین سی سالست که ذره ذره در روح و جان ما تزریق کرده ،قیام کنیم . با بایکوت کردن بسیجی ها و سپاهی ها و بازجوهایی که در دور و بر ما زندگی میکنند و تعدادشون هم کم نیست به این ترس عمیق پایان دهیم . ما پیروزیم اگر اول از خود شروع کنیم .