۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

چرا تا بحث مجازات سران کشور پیش می آید و خیلیها از مجازات های رایج در کشور نام میبرند ، عده ای جبهه میگیرند و میگویند شما هم مانند سران جمهوری اسلامی هستید و فرقی با آنها ندارید ?

سوال من این است که اگه این مجازات بد هستند چرا اعمال میشوند ؟ اگر به جا و پسندیده هستند چرابرای سران مملکتی که به راحتی احکامی مثل سنگسار و اعدام و قطع انگشتان دست و پا و در آوردن چشم و تازیانه و امثال اینها میدهند ، ناپسندیده هستند ؟ ایا این عدل و مساوات است که حکم فلان بازجویی که در کمال سنگدلی به جوانان و نوجوانان ما تجاوز کرده  و یا با لگد چنان به چشم جوان بیگناهی بکوبند که چشمش بترکد (امیر جوادی فر ) یا چنان وحشیانه تجاوز کنند که تمام دستگاه تناسلی پاره شود (ترانه موسوی) و صدها نمونه ازین دست و قبیل ، تبعید به جزایر هاوایی و خفتن درآغوش پریرویان باشد ؟  در اینصورت است که ما فرقی با جمهوری اسلامی نخواهیم داشت ؟ مجازات کسی که ناخن بچه های این مرز و بوم را در کمال سنگدلی کشیده و یا با قساوت تمام سر او را در کاسه توالت پر از کثافت میکنن و یا با شیشه نوشابه به او تجاوز میکنند ، چیست ؟ از شما میپرسم که تا کسی از مقابله به مثل میگوید، البته این نکته را هرگز از یاد نبریم که دانشجویان ما هیچ جرمی مرتکب نشده  چنان تنبیه شدند ولی بازجویان و قضات و سران نطام همگی گناهکارند و مجرم ، چنان آشفته میشوید و موضع میگیرید و کاسه را به کوزه میکوبید که ای داد و بیداد شما هم مثل جمهوری اسلامی فاشیست و سنگدل و خشونت طلب هستید ! خانم و آقای محترمی که لطیف و ناز هستید ، سوال من اینست که مجازات آدمی که چند انسان بیگناه را فجیعانه شکنجه نموده و یا به قتل رسانده چیست ؟ یکبار حبس ابد ؟ دوبار ؟  سه بار ؟ چهار بار ؟ صد بار ؟ شما بگویید آیا این مساوات و برابریست ؟ آیا این عدل است که کسی هر جنایتی که توانسته انجام داده و باقی عمر را هم در زندان مشغول بخور و بخواب شود ؟ آیا شما با این طرز فکر انسان منصفی به شمار می آیید ؟ در ضمن من و شماها سالهاست که با قوانینی اینچنین در این مملکت بزرگ شده و رشد کرده ایم . از شما میپرسم چقدر از ترس ماموران منکراتی حتی در خواب هم به خودمان لرزیده ایم ؟ با اینکه به پاکی و بیگناهی خود ایمان داشته ایم ؟ ما در خفقان و سرکوب کامل بزرگ شده ایم و انقدر حرف نزده تو دهنی خورده ایم که از سایه خود نیز میترسیم . نمونه بسیار بارز آن واقعی نبودن اسم و مشخصات همین کاربران بالاترین ! تا کی میخواهیم نسنجیده و بیفکر حرف بزنیم و متعصبانه دفاع کنیم ؟ من هم با خشونت موافق نیستم و نخواهم بود ولی ته دلم هم هرگز راضی به پایمال شدن حق و حقوق اینهمه شهید بیگناه و بازماندگان بی گناهتر نخواهم بود ! بارها با خودم فکر کرده ام چه مجازاتی برای این جانیان مناسب تر است ؟ هنوز مجازاتی مناسب به بزرگی جنایت این جنایتکاران نیافته ام ! 

۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

آفرینش خداوند زاییده ی ضعف بشر است ❤‿❤

 انسان خدا را آفریدچون کامل نبود و احتیاج به نیرویی برتر و قدرتمند تر داشت پس ، موجودی آفرید به نام خدا . چون نیاز داشت برای نا امیدیها و ناتواناییهاش و ناشناخته هایی که رنجش میدادن یک موجود خیالی و برتر برای خودش درست کند که جوابگو و آرامش بخش روح و ذهن پرسشگرش باشد !  در ابتدا به دلیل ضعف ها و کاستی ها و درماندگی های ناشی از نداشتن دانش نیاز به یک موجود برتر داشت . موجودی که پاسخگوی ناتوانیهای او در امور ناشناخته باشد و وسوسه ذاتی او را در کشف ناشناخته ها کمی التیام بخشد ! اما در طول تاریخ اختیار و کنترل این خدا از دست انسانهای معمولی خارج شد و به دست شیادانی افتاد که از او یک غول ساختند !خدایی سفاک و بی رحم ! خدایی که بعد ها انسانهایی رند و باهوشتر او را از ما جدا کرده و به نامش کتاب نوشتند و انسانهای دیگر را استثمار کردند و خدایی بس سفاک و خونریز آفریدند . خدایی که بوی خون و صدای ناله شکنجه شوندگان مستش میکرد و حال نیز چنین میکند . خدا آفریده ی ماست چون ما کامل نیستیم و او زاییده ی ترس ما از ناشناخته  هاست . ما او را آفریدیم چون  ضعف ما انکار ناشدنی ست . او بیرحم است چون ما برای اشتباهات انجام داده شده در درون خود نیازمند تنبیه و سرزنش هستیم . او را نمیشود صدا زد چون حس حقارت در برابر عظمت ساخته و پرداخته ی ذهن علیل انسانی در ما بیداد میکند  . ❤‿❤

ما بودیم اما شما کجا بودید ؟ داستان نادر و سرباز شجاع .

 هنگامیکه اشرف و محمود افغان به اصفهان حمله کردند شاه سلطان حسین صفوی تمام درباریان خویش را فرا خواند تا چاره ای بیاندیشند هر کس چیزی گفت تا  اینکه یکی از اخوندهای حاضر در دربار گفت : قربانت گردم اگر آشی بپزیم که بر هر دانه از نخود لوبیای آن ده قل هو الله بخوانند سربازان ما نامرئی شده و میتوان شبیخون زده و دشمن را شکست دهیم . به دستور سلطان آش چند میلیون قل هو الله پخته شد و به سربازان داده شد تا بخورند و نامرئی شوند . سربازان خوردند و نامرئی نشدند . سلطان آخوند را که تصادفا پدر همین علامه مجلسی بود را احضار کرد و پرسید یا شیخ چرا آش تو سربازان را نامرئی نکرد ؟ شیخ با گردن کج جواب داد که : قربان به گمانم بعضی از زنان دربار که بر نخود لوبیاها دعا خوانده بودند حیض و نجس بودند و آش خاصیت خود را از دست داده است ! شاه دوباره امر کرد تنبان زنان را پایین کشیده تا مطمئن شوند که حیض نبوده وبعد امر کرد بر نخود لوبیاها دعا خوانده و دوباره آش بپزند و به سربازان دهند . نتیجه این شد که شاه سلطان حسین با دست مبارک خویش تاج از سر برداشت و برسر محمود افغان نهاد . سالها بعد هنگامی که نادر شاه برافغانها تاخت و همگی را قلع و قمع نمود در میدان جنگ سربازان دلاوری را دید که انچنان شجاعانه و بیباکانه میجنگیدند که نادر در تعجب شد و ازیکی از سرباز ها پرسید که : تو و یارانت به این دلاوری کجا بودید وقتی افغانها به ایران حمله کردند ؟ سرباز جواب داد : ما بودیم اما شما کجا بودید قربان ؟ ما رهبری مثل شما نداشتیم که در کنارش جان فدای میهن خود کنیم . 
قصد من نیز از بازنوشت تاریخ ، نیاز مبرم جامعه کنونی ما به یک دلاور چون لطفعلی خان زند و یا نادر میباشد که با ساماندهی سربازان شجاع ایران زمین ، ایران را از یوغ ددان و نامردان رهایی بخشد .

میپندارید که بر خر مراد سوارید ؟ اسب راهوار را دهنه زده اید و پالان برپشتش نهاده اید ؟ تاج طلا بر سر خر نهاده اید و شلاق به پهلوی اسب میهن میزنید ؟

عمریست بر خر مراد سوارید واز اسب راهوار بیگاری میکشید ؟ با نعلین و یکتا پیراهن و عبای چرک آمدید و حالا کت و شلوارهای ایتالیایی و کفش های مارک دار انچنانی به پا میکنید ؟ از برکت اسلام ناب طالبانیتان مردان و زنان فرهیخته ایران را یا در بند کشیدید یا اعدام و یا سنگسار ؟ به کدامین جرم فوج فوج دختران و پسران مارا به جوخه اعدام سپردید و چون بره آهوانی بی پناه به مسلخ برده و قربانی نمودید ؟ با خود چه اندیشیده اید ؟ که این ملت ترسو و بزدل و وحشت زده از کفتاران خون آشام شماست ؟ کور خوانده اید . چرا که ما دیگر چیزی برای از دست دادن در چنته مان نداریم . مفاخران  ما را گرفتید و گفتید که علم و اقتصاد مال خر است . شما درست میگفتید اقتصاد فقط برای خر مراد شما بود و بس . مفاخر ادب ما را گرفتید و به جایش روضه و علم و کتل حسین و علی و فاطمه را به دستمان دادید و گفتید زیر انها سینه بزنید و زاری کنید که بسیار ثواب دارد . مارا مشغول سینه زنی و قمه زدن و کوبیدن بر سر و فرق خویش نمودید و خود با زیبارویان ما به عیش و عشرت مشغول شدید و بساط لهو و لعب گستردید و ما را از آتش جهنم ترساندید و خود به آتش بازی و عشق بازی مشغول گشتید و از ته دل به حماقت ما خندیدید .انقدر از جهنم و عذاب گفتید که باورمان شد بهشت و جهنمی هم هست . به هر کجا که پا نهادید از گند نفس های دوزخیتان به کثافت کشیده شد . دستور سنگسار و اعدام و شلیک می دهید و خود با هر کس که چشمان هوسبازتان میپسندد به حجله میروید و انتقام زناکاری خویش را از سه چهار دهاتی محتاج نان میگیرید . برایتان بسیار دلواپسم چرا که با نعلین و یکتا پیراهن آمدید و با پول نفت شکل و شمایل آدم برای خود ساختید وندانستید که " تن آدمی شریف است به جان آدمیت "چنان تازاندید که دهنه پاره شد . بترسید از سرنوشت سیاه خویش چرا که بیمناکم خشم انباشته در دل مردم مهلت برداشتن نعلین ها و عباهای چرکتان را هم به شما ندهد  

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

سنگسار تنها برای فقیر بیچاره های بدبخت و بی کس و کاره ؟ سردار زارعی و آخوند گلستانی کی سنگسار میشن ؟

فیلم زنای هر دو اینها هم که همه جا پخش شده ونیازی به شهادت دادن کسی نیست . چرا انها نه شلاق خوردن و نه تنبیه شدن و نه حکم سنگسارشون درومد ؟ یا اون آخوند بیشرفی که توی توالت مسجد لواط میکرد ؟ نه تنها مجازات نشدن که ترفیع مقام و درجه هم گرفتند ! امثال این جانیان کم نیستند . آقازاده هایی که در کتاب سونای زعفرانیه به روشنی از ایشان نام برده میشود و حتی خود فلاحیان که پس از رابطه طولانی با خانم قائم مقامی که زن شوهردار هم بود ، ایشون رو هم به قتل رسوند . زنای ایندسته از افراد به واسطه شغل و پست خود ، زنا محسوب نمیشود و تشویق هم میشوند ولی در یه ده کوره و توسط یه آدم بیچیز و فقیر این عمل زنای محصنه محسوب شده و باید سنگسار شوند . ایا زنای انسانهای دارای قدرت طور دیگری صورت میگیرد که تشویق میشوند و بی قدرتان تنبیه ؟ به یاد این جمله از کتاب مزرعه حیوانات میوفتم که :"همه در برابر قانون برابرند اما ، بعضی برابرترند ."

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

دو خصوصیت بارز فاطمه (س) : پاکدامنی و نجابت . مگه مادرا و خواهرای ما نجیب و پاکدامن نیستند ؟

این چه معیار مضحکیست که باعث سروری و برتری یک زن در مقایسه با زنان دیگر شده است ؟ علم و هنر و انسانیت وادب مایه فخر و برتری انسانها نسبت به یکدیگر حساب نمیشود ؟ما هم چشم به دهان آخوندها دوخته ایم و هر چه که میگویند تکرار میکنیم وتازه همینها را هم مایه سوگواری و روضه خوانی کرده و به سر و سینه خود میکوبیم و در اوج از خود بیخود شدن فریاد میکشیم قربون پاکدامنی و نجابتت برم خانوم !!! انگار که همه نانجیب و نادرستند و ایشون سمبل پاکدامنی و حیا و نجابت . 

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

شباهت حکایت استخوان لای زخم با دکان بازار دین و مذهب آخوندها

و اما حکایت استخوان لای زخم . روزی روزگاری در یه جای دور یه حکیم باشی بود  که تنها دکتر اون منطقه بود و یه شاگرد تازه کار هم داشت که هم کاراشو میکرد و هم اومده بود که علم پزشکی بیاموزه . همیشه هم دنبال حکیم باشی میرفت و کیفشو میبرد .بارها هم نحوه درمان شکستگی وبستن زخمهارو دیده بود . تااینکه زد و چند نفر باهم مریض شدن . حکیم باشی و شاگردش مشغول دوا درمون بودن که یکی سراسیمه و توسر زنون اومد و فریاد زد چه نشستی حکیم باشی که پدرم از درد پای شکسته اش که تو براش جا انداختی داره هلاک میشه . بدو بیا که بابام از دست رفت . حکیم باشی نگاهی به شاگردش کرد و گفت: پسر جان میتونی بری پای اون آقا رو درمون کنی ؟ پسر با خوشحالی گفت بعله و رفت . وقتی رسیدند که بیچاره پیرمرد از حال رفته بود .پسرک سریع پای شکسته رو باز کرد و دید که استخوان پا شکسته و از گوشت زده بیرون و یه مقدار از خرده هاش هم لای زخمه . سریع استخوان رو برگردوند جای اولش و زخم رو تمیز کرد و اون خرده شکسته هارو هم از لای زخم برداشت و پارو سفت بست . مریض هم آروم گرفت و پسرک با سلام و صلوات و دعای خیر، خوشحال  و خندان برگشت پیش حکیم باشی . حکیم باشی پرسید هان چه خبر ؟ پسر با خوشحالی گفت زخمو دوباره باز کردم و تمیز کردم واون استخون لای زخمم درآوردم . حکیم باشی زد تو سر پسر و گفت غلط کردی احمق ! اون استخون لای زخم نوندونی و دکون بازار ما بود که خرابش کردی . تا مادامی که اون استخوان لای زخم بود هر چند وقت یه بار میفرستادن دنبالمون که بریم برای دوا درمون و یه پولی هم گیرمون میومد . حالا که درش آوردی دیگه دکون ما هم تخته شد .
و اما شباهت زیاد این داستان با کار آخوندها . تا زمانی که این استخوان دین و مذهب لای زخم ماست ، دکان آخوندها همچنان پر رونق و پابرجاست .  

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

چرا طالبان به یکباره اینچنین در افغانستان گسترش یافت و در جزیی ترین مسایل مردم کنترل را به دست گرفت ؟ آیا در ایران هم بسیجیان و افراطیون اسلامی طالبانیزه میشوند ؟

شاید ترس و عدم ایستادگی مردم در ابتدا چنین فاجعه ای را رقم زد که کار به جایی برسد که مدارس دخترانه تعطیل گردد و بر پای چهار پایان لباس پوشانده شود . افراط گرایی اسلامی کار را به جایی رساند که در افغانستان زنان نیز از سایه خویش در هول و هراس دایمی به سر برند .

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

لاریجانی ، جانی شدی بابا ؟ نگفتم با دم خ.ر بازی نکن جفتک میزنه !

بفرما اینم عاقبت بازی با دم خر ! جانی که شدی هیچ . فردا شربت شهادت یا همون کاسه واجبی رو میدن دستت که نوش جون کنی . نوش !!!!

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

احمدی نژاد برخورد پلیس با زنان بد حجاب را نادرست خواند و جنتی خطاب به احمدی نژاد : خفه شو ! مملکته داریم ؟

اداره این مملکت دست کیست؟ جنتی ؟ احمدی نژاد ؟ رهبر ؟ مصباح ؟ عجب شیر تو شیری شده ! هر شپشویی واسه خودش یه چیز میگه ! یاللعجب !ازین مملکت . خدا به خیر بگذرونه !!!

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

بالماسکه ای به نام بالاترین

بالاترین در شرایط حاضر شبیه بالماسکه ایست که همه در آن نقاب بر چهره دارند و چه زیباست زمانی که این نقاب برداشته شود . مثلا من خیلی دوست دارم بدونم شب تاریک که همیشه اسمش منو یاد اسمهای سرخپوستی میندازه چه شکلیه ؟ یا بافومه نازنین و 00ایران که زود تند و تیز میشه . از اناکاندا که منو یاد مارهای غول پیکر میندازه و نقطه عزیز که یادآور گوچا در سریال بنر که همیشه با همه چیز مخالف بود . محقق هم منو یاد مش باقر بابای عین الله میندازه و نیمابو که دیگه نگو! سیمین1 هم با خوش خندگیهاش شکل تربچه نقلی لپ گل گلی رو برام تداعی میکنه که به جای شنیدن صدای خنده هاش میشه خنده هاشو ببینی . 

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

اندر حکایت ادامه داستان عفیر ، خر پیامبر



روايت از علی (ع): اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود! اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود و گفته بود : پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ..نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! منبع: اصول کافی جلد

و عفیر در ادامه گفت از نسل من موجوداتی متولد میشوند که بر آنان پالون طلا گذارده و آخوند نامشان داده و به کر و فری میرسند که هیچ خری در تاریخ بدان درجه از شکوه نرسیده است و آن خران را عمر دراز و ریش دراز باشد به قسمی که از دیدنشان زهره بترکد !



تا وقتیکه زیر علم مراجع سینه میزنیم ، اوضاع مملکت همینه که هست !

تا وقتیکه به این باور نرسیم مراجع عظام تقلید و تبلیغ همگی از یک قماشند و بهتر و بدتر ندارند باید  که برای بدحجابی و گذاشتن عینک بالای سر جریمه نقدی پرداخت کنیم . اگر زمانی این حضرات لب گشوده واعتراضی نمایند ، یقین بدانید در اعتراض به سهم نگرفته شان میباشد که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نخواهد گرفت !تازمانی که ترس از سخن گفتن علیه فلان مرجع و بهمان آخوند و به نقد کشیدن اسلام و قران و قائل شدن تقدس برای آنان وجود داشته باشد ، باید که برای لاک چهارتا و نصفی انگشت جریمه نقدی داد . به دوستم توی خیابون گیر داده بودن که چرا لاک زدی ؟ مگه نماز نمیخونی ؟ گفته عذر شرعی دارم و فعلا معافم . ماموره گفته از کجا معلوم که راست میگی ؟ دوستم جواب داده که آدرستو بده نوار بهداشتیمو برات پست میکنم تا ببینی که دروغ نگفتم ! وه که به کجا رسیده ایم !
ز شیر شتر خوردن و سوسمار / عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو / تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

داستان جمهوری اسلامی داستان مردییست که تمام زندگیش به آتش کشیده شده و مایوسانه سعی میکند با هرچه که دم دستش میآید آتش را خاموش کند .

مردی که احمقانه تمام وسایل باارزش زندگیش را به نابودی میکشد تا فقط آتش را مهار کند غافل از اینکه همه چیزش را ندانسته به نابودی میکشد . تازه زمانی میفهمد چه بر سرش آمده که بر خاکسترهای ویرانه های زندگیش نشسته و آرزو میکند که ایکاش چیزهایی با ارزشش را اینچنین به آسانی از دست نمیداد. جمهوری ننگین اسلامی بداند که ما از نسل ققنوسانیم و از خاکستر ما ققنوس دیگری به پا خواهد ساخت وحتی اجازه نخواهیم داد که بر سر خاکسترهایمان هم لحظه ای آرامش داشته باشد . از خاکستر ما ققنوسانی به پا خواهند خواست که راهمان را ادامه خواهد داد و زندگی را بر این حرامیان زهر خواهند کرد چنان لرزه بر تن این حرامیان خواهند انداخت که تا ابد الاباد از شکری که میل فرموده اند مثل .... پشیمان شوند .
زشیر شتر خوردن و سوسمار/عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو/تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

بسیجی ها و برنامه سحری !

دوتا بسیجی موقع خواب داشتن برای برنامه سحری فردا صحبت میکردن که  خوابشون میگیره . اون یکی به دیگری میگه : بسه دیگه بخوابیم ایشاالله فردا صبح ، سحر صدات میکنم . اون یکی میگه نه زحمت نکشین همون جواد صدام کنید خوبه !

یا مرگ یا آزادی ، این است شعار مردم تا روز رستگاری

با و بی مجوز ما می آییم . آزادی بیان ، انتخاب نوع پوشش ، آزادی مطبوعات و هزاران آزادی دیگری را که از ما گرفته اید را ،میخواهیم .

آسید علی با 22 خرداد چطوری ؟ داری قبض روح میشی ؟

آسید علی چطوری ؟ از خواب و خوراک افتادی ؟ از فرط اضطراب و دلشوره شب تا صبح راه میری و لباتو با دندونای خون آشامت میگزی و دستاتو بهمدیگه میمالی و از فکر 22 خرداد به خودت میلرزی ؟ دیگه دلداریهای مجتبی و سردار وحید هم در تو اثری نداره .هیچ وقت فکر نکردی که هیچ دیکتاتوری پاینده و ابدی نیست ؟ اون زمان که مست قدرت وغرق در ثروت بودی به ذهنت هم نمیرسید که یه روزی مردم عکساتو به آتش بکشند ؟حالا میلرزی و داد و قال میکنی و چپ و راست فحش میدی و دستور بگیر و ببند و بکش راه میاندازی و تعداد محافظاتو چند صد برابر میکنی ولی باز هم آرامش نداری و از فکر کردن به عاقبتت میترسی و بر خود مثل بید میلرزی . با خودت زمزمه میکنی همه چی آرومه و خبری نیست ولی ته دلت آشوبه و میدونی که دیگه آرامشی در کار نیست و در شهر خبرهایی خواهد شد . دلشوره امانتو میبره و بیچاره ات میکنه . دیگه تختخواب چند میلیونی و تشک پر قوت هم نمی تونن برات خواب آرومی به ارمغان بیارن . آرزو میکنی همون آشیخ روضه خونی بودی که به آیت الله مهدوی التماس میکرد که عیالوارم و اگه  میشه چند تا منبر بیشتر بدین روضه بخونم . دیگه هیچ چیز آروم نیست و گردباد تا پشت در خونه ات اومده و نزدیکه تو و اعوان و انصارتو بهم بپیچه و ببره . صدای زوزه گرد بادو میشنوی ؟ داره میگه 22خرداد در راهه . 

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

اگر احمد خمینی زنده بود خودش و پسرش بهتر از اونچه که خامنه ای و پسرش می کنند،میکردند ؟

نمیدونم گل ما ایرانی ها رو از کجا سرشتند که انقدر فراموشکار و آسان گیر هستیم ؟ من شناختی از حسن خمینی ندارم و اعتقادی به محکوم کردن کسی به خاطر پدر بزرگ و پدرش ندارم . اما سوالی که برایم پیش آمده ، این است که اگر این آقایون هم در راس قدرت بودند مانند خاندان خامنه ای و شاید بدتر از آنان رفتار نمیکردند ؟  

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

آناتومی جانوری به نام آخوند

معمولا برای بیان هر ساختاری  از سر شروع میکنند اما این جانور چون وسیله ای اضافه به نام عمامه بر سر خود دارد که جزء لاینفک ماهیتیش میباشد،مجبوریم از کمی بالاتر یعنی از عمامه اش شروع کنیم . عمامه بر دو قسم است :سیاه و سفید که نحوه استفاده از آن هم صد البته ربطی به سواد نداشته شان نداشته بلکه به سید بودن و نبودن آنها مربوط میشود . حالا در چه درجه ای از نادانی و کم سوادی و نافهمی هستند ، موضوعیست مبسوط که در این مقال نمیگنجد . از آنجا که عموم راغبین به این شغل عموما آدمهایی کم هوش و زیاده خواه و بعضا کون گشاد و تا حدی خرفت و صد البته بسیار حشری میباشند ، بسیار بدیهیست که در جمجمه خود چیزی به نام مغز ندارند و به علت پوک بودن و تهی بودن کاسه سر خود از چندین متر پارچه برای حفاظت از مقادیر بسیار بسیار کمی از آموزه های خود و حفظ آنها ، استفاده نموده و در واقع عمامه نوعی درپوش برایشان به حساب میاید . بعد از سر نوبت تشریح پیشانی رسیده که عموما به یک شکل در تمامی این جانوران دیده میشود . کبره بسته و داغدار . داغ قاشق چوبی بر پیشانی تمامی این جانوران مهر تاییدی بر دینداری و متدین بودنشان است . هرچه اثر این داغی بیشتر باشد در نزد عموم مردم محبوب تر و با کرامت تر شناخته میشوند و بعضا صاحب بعضی از معجزات . از چشمها یشان دیگر نگو که ارتباط مستقیمی با مغز نخودیشان و آلت حریصشان و لک و لوچه جهنمیشان دارد . بگذریم ، از دماغشان آنچنان استفاده ای نمی کنند جز فین کردن پر سر و صدا که دل هر بیننده ای را به آشوب میکشاند . امان از لک و لوچه کثیفشان که با دیدن هر خاله شلخته و ابرو پاچه بزی هم به تلاطم درامده و به مانند اقیانوس آب از آن سر ریز میکند و ارتباط مستقیمی با آلت منحوسشان دارد . از اینها که بگذریم استفاده دیگر از لک و لوچه نفرت انگیزشان برای بلغور کردن کلمات عربی از ته روده هایشان است و چنان غین و صاد و ضاد را غلیظ تلفظ میکنند که گویی مادر زاد عربند . البته نباید فراموش کرد که این دسته از جانوران به طور کل و از بیخ عربند . دهانشان چون چاه دوزخی باز شده و چنان نعره های شتری از بیخ گلو میکشند و مرثیه خوانی میکنند که انسان واقعی انگشت به دهان میماند . یاللعجب از این موجود! استفاده دیگر از این حفره به منظور لمباندن غذاهای چرب و شیرین و صد البته نذری است که مردم نا آگاه و صد البته عوام برای این حرامزادگان به پیشکش میفرستند تا بلکه خدا رحمش گرفته و حاجتشان را روا سازد . از حفره دهان تا آلتشان یک مشت روده است که با بقیه جانوران آنچنان تفاوتی نمیکند . اما آلتشان ! این جانوران شهوت کلب دارند و برایشان انجام اعمال سکسی بهشت را به ارمغان میاورد و بیشتر محض رضای خدا و ثواب بیشتر با هر جاندار ماده ای اعم از چهار پا و دوپا و پرنده و چرنده ،جماع میکنند و در کتابهایی که تحت عنوان رساله مینویسند راه و رسم جماع کردن با هر جانوری را به دیگران آموزش داده و دیگران را ترغیب به انجام آن میکنند و از ثواب و راه و رسم آن سخن بسیار میگویند و هرگز از گفتن هیچ چیز به اندازه سخن گفتن از جماع و غسل حیض و نفاس و استحاضه در زندگی لذت نمیبرند .