۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

ما بودیم اما شما کجا بودید ؟ داستان نادر و سرباز شجاع .

 هنگامیکه اشرف و محمود افغان به اصفهان حمله کردند شاه سلطان حسین صفوی تمام درباریان خویش را فرا خواند تا چاره ای بیاندیشند هر کس چیزی گفت تا  اینکه یکی از اخوندهای حاضر در دربار گفت : قربانت گردم اگر آشی بپزیم که بر هر دانه از نخود لوبیای آن ده قل هو الله بخوانند سربازان ما نامرئی شده و میتوان شبیخون زده و دشمن را شکست دهیم . به دستور سلطان آش چند میلیون قل هو الله پخته شد و به سربازان داده شد تا بخورند و نامرئی شوند . سربازان خوردند و نامرئی نشدند . سلطان آخوند را که تصادفا پدر همین علامه مجلسی بود را احضار کرد و پرسید یا شیخ چرا آش تو سربازان را نامرئی نکرد ؟ شیخ با گردن کج جواب داد که : قربان به گمانم بعضی از زنان دربار که بر نخود لوبیاها دعا خوانده بودند حیض و نجس بودند و آش خاصیت خود را از دست داده است ! شاه دوباره امر کرد تنبان زنان را پایین کشیده تا مطمئن شوند که حیض نبوده وبعد امر کرد بر نخود لوبیاها دعا خوانده و دوباره آش بپزند و به سربازان دهند . نتیجه این شد که شاه سلطان حسین با دست مبارک خویش تاج از سر برداشت و برسر محمود افغان نهاد . سالها بعد هنگامی که نادر شاه برافغانها تاخت و همگی را قلع و قمع نمود در میدان جنگ سربازان دلاوری را دید که انچنان شجاعانه و بیباکانه میجنگیدند که نادر در تعجب شد و ازیکی از سرباز ها پرسید که : تو و یارانت به این دلاوری کجا بودید وقتی افغانها به ایران حمله کردند ؟ سرباز جواب داد : ما بودیم اما شما کجا بودید قربان ؟ ما رهبری مثل شما نداشتیم که در کنارش جان فدای میهن خود کنیم . 
قصد من نیز از بازنوشت تاریخ ، نیاز مبرم جامعه کنونی ما به یک دلاور چون لطفعلی خان زند و یا نادر میباشد که با ساماندهی سربازان شجاع ایران زمین ، ایران را از یوغ ددان و نامردان رهایی بخشد .

۲ نظر:

  1. khob azizam shoma khodet pa pish bezar bosho rahbar ma.........oonvaght goore pedar mir o sheykh o eslahtalab........biya baby ......na marge man bia.........shekastenafsi nakon.......naz nakon........ bia .......e e koja rafti pa?!!!!!!.....e

    پاسخحذف
  2. منبع رو می تونید لطف کرده بنویسید؟

    پاسخحذف