آسید علی چطوری ؟ از خواب و خوراک افتادی ؟ از فرط اضطراب و دلشوره شب تا صبح راه میری و لباتو با دندونای خون آشامت میگزی و دستاتو بهمدیگه میمالی و از فکر 22 خرداد به خودت میلرزی ؟ دیگه دلداریهای مجتبی و سردار وحید هم در تو اثری نداره .هیچ وقت فکر نکردی که هیچ دیکتاتوری پاینده و ابدی نیست ؟ اون زمان که مست قدرت وغرق در ثروت بودی به ذهنت هم نمیرسید که یه روزی مردم عکساتو به آتش بکشند ؟حالا میلرزی و داد و قال میکنی و چپ و راست فحش میدی و دستور بگیر و ببند و بکش راه میاندازی و تعداد محافظاتو چند صد برابر میکنی ولی باز هم آرامش نداری و از فکر کردن به عاقبتت میترسی و بر خود مثل بید میلرزی . با خودت زمزمه میکنی همه چی آرومه و خبری نیست ولی ته دلت آشوبه و میدونی که دیگه آرامشی در کار نیست و در شهر خبرهایی خواهد شد . دلشوره امانتو میبره و بیچاره ات میکنه . دیگه تختخواب چند میلیونی و تشک پر قوت هم نمی تونن برات خواب آرومی به ارمغان بیارن . آرزو میکنی همون آشیخ روضه خونی بودی که به آیت الله مهدوی التماس میکرد که عیالوارم و اگه میشه چند تا منبر بیشتر بدین روضه بخونم . دیگه هیچ چیز آروم نیست و گردباد تا پشت در خونه ات اومده و نزدیکه تو و اعوان و انصارتو بهم بپیچه و ببره . صدای زوزه گرد بادو میشنوی ؟ داره میگه 22خرداد در راهه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر