۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

میروی تنهای تنها میشوم

 تماشای لحظه ی جانباختن یک انسان بسیار دردناک و جانفرساست و این درد هزاران بار بیشتر میشود وقتی که بدانی تو نیز در این درد سهیم بوده ای . منظورم صحنه های جانباختن قهرمانان گمنام میهنمان است که بیشتر مردم به آنان شهید و لحظه ی آخرزندگیشان را شهادت مینامند . چه شد و چه به سر ما آوردند که چنین راحت همه چیز را به دست فراموشی سپردیم ؟ چگونه به خود اجازه میدهیم که قاتل این عزیزان را تکریم کرده وعکس جانیان خونخواری را چون خمینی ملعون و خامنه ای پست فطرت مفلوک را هنوز هم بعنوان تبرک بر سر طاقچه هایمان بگذاریم ؟ روی سخنم با شماست که هنوز هم معتقد به امام سفاک و خونخوارتان هستید ! امامی که از هیچ جنایتی در حق این مردم سرزمین کوتاهی نکرد و تا به خر خره انباشته از بغض و خفقان بالندگی مردم این سرزمین بود ! چنان کینه ی این آزاد مردان را به دل داشت که تا پای منحوسش به این سرزمین باز شد بیکباره علم و دانش و فرهنگ ازین سرزمین رخت بربست . این سرزمین پاک را در آتش جنگ و کینه سوزانید و خاکستر کرد . مردان غیورش را به بند کشید و اعدام کرد و نامردان را بر پستهای بزرگ گمارد . شرم بر ما که عکس قاب شده ی این کفتاران خون آشام را بر در و دیوار خانه ی خود میکوبیم و از آنان با افتخار یاد میکنیم . شرم بر ما ! شرم بر ما .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر