از ملا پرسیدند آیا احمق تر از خود دیده ای ؟ گفت : بله ... یک روز نجاری را به خانه آوردم تا دری برای یکی از اتاقهایم بسازد . نجار با خود متر نیاورده بود . این شد که با دو دست خود را گشود و اندازه در را گرفت و به همان حالت با بازوانی گشوده از در بیرون رفت . در بین راه مراقب بود با کسی برخورد نکند تا اندازه در بهم نخورد ! همینطور که سر به آسمان داشت و به راه خود میرفت به داخل چاهی افتاد که بر سر راهش بود ! چاه عمق زیادی نداشت ! مردم در اطراف چاه جمع شدند و گفتند که دستت را بده تا ترا از داخل چاه بیرون بیاوریم . اما مرد نجار گفت : دستم را نمیتوانم دراز کنم که اندازه در بهم میخورد ، ریشم را بگیرید و مرا بیرون بکشید !
با سلام
پاسخحذفممکنه برای بنده دعوتنامه بالاترین ارسال کنید ؟
ینده طنز نویس هستم و کاریکاتوریست (کسی نشنوه)
متشکرم
از احمقی نژاد احمق تر نبوده مطمئنم
پاسخحذف