۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

اگر مباهله ی پنج تن در برابر یک جمع کار ساز بود چرا اینهمه جنگ در زمان محمد ابن عبدالله صورت گرفت ؟

 ریشه ی واژه مباهله از بهل است. بهل  مترادف لعن است ! لعن عبارت است از دعا به ضرر شخص كه از رحمت الهى دور باشد و بهل اجتهاد در لعن است !
فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ "آل عمران61
نوشتار اصلی: رویداد مباهله نقل از ویکی پدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DB%8C%D9%87_%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%87
پیامبر اسلام در سال دهم هجرت[۱] نامه‌ای به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به دین اسلام دعوت کرد[۲]. نمایندگان پیامبر اسلام، عتبة بن غزوان و عبدالله بن ابی‌امیة و الهدیر بن عبدالله و صهیب بن سنان[۱]، نامه را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت‌های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
هیئت مسیحیان نجران متشکل از ۴۰ یا ۶۰ یا ۷۰ نفر به مدینه رفتند که بزرگان این هیئت را چنین نام برده‌اند: ابوحارثة بن علقمة که اسقف اعظم اهالی نجران بود و عاقب که اسم او عبدالمسیح بود و سید که اسم او ایهم بود.[۱] نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با او به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد مسیح و مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر گفتند: «گفتگوهای شما ما را قانع نمی‌کند». در این هنگام جبرئیل آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می‌کنند به مباهله برخیزد. آن آیه (آیه ۶۱ سوره آل عمران) چنین است:
« :به آنها (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌نماییم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود را، آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.[۳] »
نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند. پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کردند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.[۲]
اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید. پیامبر اسلام به همراه علی، حسن و حسین و فاطمه به سمت صحرا رفت.[۲] با دیدن این صحنه مسیحیان از انجام مباهله خودداری کردند.


با وجود چنین مباهله ی قدرتمندی که لب باز نکرده یک قبیله سریع
تسلیم شده و راضی به دادن خراج میشوند ، چرا باید از جنگ و کشتار و شمشیر استفاده می شده است ؟

 منبع عربی :
فتح الباري شرح صحيح البخاري - كِتَاب الْمَغَازِي - إقرار الكافر بالنبوة لا يدخله في الإسلام حتى يلتزم أحكام الإسلام - ص 696 -قَوْلُهُ : ( قِصَّةُ أَهْلِ نَجْرَانَ ) بِفَتْحِ النُّونِ وَسُكُونِ الْجِيمِ بَلَدٌ كَبِيرٌ عَلَى سَبْعِ مَرَاحِلَ مِنْ مَكَّةَ إِلَى جِهَةِ الْيَمَنِ يَشْتَمِلُ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَسَبْعِينَ قَرْيَةً ، مَسِيرَةُ يَوْمِ الرَّاكِبِ السَّرِيعِ ، كَذَا فِي زِيَادَاتِ يُونُسَ بْنِ بُكَيْرٍ بِإِسْنَادٍ لَهُ فِي الْمَغَازِي ، وَذَكَرَ ابْنُ إِسْحَاقَ أَنَّهُمْ وَفَدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بِمَكَّةَ وَهُمْ حِينَئِذٍ عِشْرُونَ رَجُلًا ، لَكِنْ أَعَادَ ذِكْرَهُمْ فِي الْوُفُودِ بِالْمَدِينَةِ فَكَأَنَّهُمْ قَدِمُوا مَرَّتَيْنِ . وَقَالَ ابْنُ سَعْدٍ : كَانَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - كَتَبَ إِلَيْهِمْ فَخَرَجَ إِلَيْهِ وَفْدُهُمْ فِي أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَشْرَافِهِمْ ، وَعِنْدَ ابْنِ إِسْحَاقَ أَيْضًا مِنْ حَدِيثِ كُرْزِ بْنِ عَلْقَمَةَ أَنَّهُمْ كَانُوا أَرْبَعَةً وَعِشْرِينَ رَجُلًا ، وَسَرَدَ أَسْمَاءَهُمْ .
قوله : ( لا نفلح نحن ولا عقبنا من بعدنا ) زاد في رواية ابن مسعود " أبدا " ، وفي مرسل الشعبي عند ابن أبي شيبة أن النبي - صلى الله عليه وسلم - قال : لقد أتاني البشير بهلكة أهل نجران لو تموا على الملاعنة . ولما غدا عليهم أخذ بيد حسن وحسين وفاطمة تمشي خلفه للملاعنة .
قوله : ( إنا نعطيك ما سألتنا ) وفي رواية يونس بن بكير أنه صالحهم على ألفي حلة ألف في رجب وألف في صفر ومع كل حلة أوقية ، وساق الكتاب الذي كتبه بينهم مطولا . وذكر ابن سعد أن السيد والعاقب رجعا بعد ذلك فأسلما ، زاد في رواية ابن مسعود " فأتياه فقالا : لا نلاعنك ، ولكن نعطيك ما سألت " وفي قصة أهل نجران من الفوائد أن إقرار الكافر بالنبوة لا يدخله في الإسلام حتى يلتزم أحكام الإسلام . وفيها جواز مجادلة أهل الكتاب ، وقد تجب إذا تعينت مصلحته . وفيها مشروعية مباهلة المخالف إذا أصر بعد ظهور الحجة . وقد دعا ابن عباس إلى ذلك ثم الأوزاعي ، ووقع ذلك لجماعة من العلماء . ومما عرف بالتجربة أن من باهل وكان مبطلا لا تمضي عليه سنة من يوم المباهلة . ووقع لي ذلك مع شخص كان يتعصب لبعض الملاحدة فلم يقم بعدها غير شهرين . وفيها مصالحة أهل الذمة على ما يراه الإمام من أصناف المال ، ويجري ذلك مجرى ضرب الجزية عليهم ، فإن كلا منهما مال يؤخذ من الكفار على وجه الصغار في كل عام . وفيها بعث الإمام الرجل العالم الأمين إلى أهل الهدنة في مصلحة الإسلام . وفيها منقبة ظاهرة لأبي عبيدة بن الجراح رضي الله عنه . وقد ذكر ابن إسحاق أن النبي - صلى الله عليه وسلم - بعث عليا إلى أهل نجران ليأتيه بصدقاتهم وجزيتهم ، وهذه القصة غير قصة أبي عبيدة ؛ لأن أبا عبيدة توجه معهم فقبض مال الصلح ورجع ، وعلي أرسله النبي - صلى الله عليه وسلم - بعد ذلك يقبض منهم ما استحق عليهم من الجزية ويأخذ ممن أسلم منهم ما وجب عليه من الصدقة . والله أعلم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر