اگر روزی فرزندم از من بپرسد خدا کیست و چیست ، او را عاشقانه در آغوش کشیده و خواهم گفت خدا منم که فرشته ی معصوم و زیبایی چون ترا آفریدم ! تو را با زحمت و سختی نه ماه در درون خویش پروراندم و با سختی و درد بسیار به این دنیا آوردم ! وقتی که ضربان قلبت با طپش های قلبم یکی شد دیگر گامهایم تحمل راه رفتن بر روی زمین را نداشتند ، در آسمانها سیر میکردم ! به او میگویم خدا منم که از نهال کوچک عشق ، شکوفه ی نازنینی چون ترا پدید آوردم و چون آفریدمت ، با شیره ی تنم ذره ذره عشق و محبت را به بدن کوچک تو منتقل کردم !خدا منم که با کمال میل اجازه دادم جسم کوچکت هر آنچه که طلب دارد را از بدن من بگیرد و ببالد بی هیچ منت و اعتراضی ! به او میگویم خدا منم که ترا هرگز به حال خودت وا نخواهم نهاد و تنهایت نخواهم گذاشت چنان که او کرد و آدم و حوا را به حال خویش وا نهاد ! !
بسیار زیبا نوشتید
پاسخحذف