جایی مهمون بودم که دختر کوچولوی بامزه ای داشتند . این خانم کوچولو گردنبد چشم بزرگی به گردن داشت و البته مقدار معتنابهی هم از شکلهای مختلف چشم به در و دیوار اتاقش . بگذریم ، مشغول صحبت بودیم که خانوم کوچولو تشریف آوردن و فرمودن که مامان دلم درد میکنه و پاشو واسم تخم مرغ بشکن واشاره ای به من کرد و گفت چشم این خاله شور بوده و دلم درد گرفته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر